تألیف کردن

معنی کلمه تألیف کردن در لغت نامه دهخدا

تألیف کردن. [ ت َءْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) میان دو تن الفت دادن آنان. || سازواری دادن دو چیز را با هم. || فراهم آوردن کتاب. گرد آوردن مسائل علمی. کتاب نوشتن. رجوع به تألیف شود.

معنی کلمه تألیف کردن در فرهنگ معین

( تألیف کردن ) ( ~. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) نوشتن کتاب .

معنی کلمه تألیف کردن در فرهنگ فارسی

۱- ساز واری دادن دو چیز را با هم . ۲- میان دو تن را الفت دادن . ۳- نوشتن کتابی در موضوعی علمی ادبی و غیره .

معنی کلمه تألیف کردن در ویکی واژه

نوشتن کتاب.

جملاتی از کاربرد کلمه تألیف کردن

این ترجمه باعث شد محمد بن ابراهیم فزاری و یعقوب بن طارق جداول جدیدی را در اواخر قرن دوم هجری تألیف کردند. خوارزمی در تهیه زیج خود به سند هند و مجسطی بطلمیوس و آثار منجمان ایرانی نظر داشته و با رأی خود مطالب را اختیار کرده‌است. اولین کسی که از زیج خوارزمی استفاده کرد ابوریحان بیرونی است که کتابی در تحلیل زیج خوارزمی نوشت.
گوییم که چو موالید از نبات و حیوان اندر عالم «پدید» آینده است به صورت هایی که آن صورت ها بر امهات – که آن طبایع است – نیست و موالید را حیات است و امهات موات است و اندر مدتی زمانی هر چیزی را از آن به کمال خویش رسیدن است – چه از مردم و چه از جز مردم – و پس از آن هم بدان تدریج که پیدا آمدنش بر آن بود ناپدید شونده است، چنانکه خدای تعالی همی گوید اندر ایجاد و اعدام مردم، قوله: (الله الذی خلقکم من ضعف ثم جعل من بعد ضعف قوه ثم جعل من بعد قوه ضعفا و شیبه یخلق ما یشا و هو العلیم القدیر)، بر خردمندان واجب است که حال خویش باز جویند تا از کجا همی آیند و کجا همی شوند و اندیشه کنند تا ببینند به چشم بصیرت مر خویشتن را اندر سفری رونده که مر آن رفتن را هیچ درنگی و ایستادنی نیست، از بهر آنکه تا مردم اندر این عالم است، از دو حرکت افزایش و کاهش خالی نیست، و حرکت نباشد مگر اندر زمان، و زمان چیز محرک به دو قسمت است: یکی از او گذشته است و دیگر نا آمده است، و میان این دو قسم زمان که مر چیز متحرک راست، برزخی است که آن قسمت پذیر نیست، بر مثال خطی که میان آفتاب و سایه باشد که نه از آفتاب باشد و نه از سایه، و مر آن برزخ را که میان این دو قسم زمان (است) به تازی « الان» گویند و به پارسی « اکنون» گویندش و مر او را هیچ بعدی و کشیدگی نیست و او نه از زمان گذشته است و نه از زمان آینده، بل که این نام مر آن برزخ را که او اکنون نام است، به گشتن احوال جسم متحرک واجب آمده است و دو زمان بدین برزخ مر چیز متحرک را از یکدیگر جدا شده است و بر این (معنی اندر این کتاب به جای خویش سخن گفته شود. و چو مردم) مر خویشتن را به همه عمر خویش بر برزخ اکنون (همی یابد و زمان گذشته بر او همی) فزاید- بدانچه عدد حرکاتش همی فزاید هر ساعتی و زمان چیز متحرک عدد (حرکات اوست-) و زمان آینده اش نقصان همی پذیرد، همی داند- اگر خردمند است- که او بر مثال مسافری است (کاندر همه) زمان خویش مر او را بر یک جای چشم زخمی درنگ ممکن نیست کردن تا از این خط که زمان اوست در نگذرد (و به نقطه نقطه) اکنون ها مر این خط را نپیماید. پس بر این مسافر خردمند واجب است که باز جوید تا از کجا آمده است (و) چو دانست که از کجا آمده است، معلوم او شود که کجا همی شود و چو دانست که کجا همی شود، معلوم (او شود آنجا) که همی شود مر او را به چه چیز حاجت خواهد بودن و زاد مسافران برگیرد که مسافر بی زاد از هلاک بر خطر باشد و خدای تعالی همی گوید، قوله: (و تزودوا فان خیر الزادالتقوی)، و اندر این قول که همی گوید: زاد برگیرید، پوشیده گفته شده است که شما بر سفرید. و چو حال این است و ما مر بیشتر مردم را اندر نگریستن اندر این باب غافل یافتیم و نادانان امت مر حق را خوار گرفته بودند و بر امثال و ظواهر کتاب خدای ایستاده و ممثولات و بواطن را از آن دست بازداشته و بر محسوسات و کثایف فتنه گشته و از معقولات و لطایف دور مانده و مر هوس ها را که به هوای مختلف خویش ریاست جویان اندر دین استخراج کرده اند، فقه نام نهاده و مر دانایان را به علم حقایق و (مر بینندگان را به چشم) بصائر و (مر) جویندگان علم حق را و جدا کنندگان جوهر باقی ثابت را از جوهر فانی مستحیل، ملحد و بد دین و قرمطی نام نهاده، واجب دیدیم مر این کتاب را اندر این معنی تألیف کردن و نام نهادیم مر این کتاب را به زاد المسافر و یاری بر تمام کردن این کتاب از خدای خواهیم به میانجی خداوند زمان خویش، معد ابی تمیم الامام المستنصر بالله امیر المومنین- صلوات الله علیه و علی آبائه الطاهرین و ابنائه الاکرمین- و خردمندان را بنماییم به برهان های عقلی و به حجت های خلقی که آمدن مردم از کجاست و بازگشتن به چیست و ظاهر کنیم به آیت ها از کتاب خدای تعالی که قرآن است و رسول مصطفی (ص) بدان فرستاده شد سوی خلق تا مر ایشان را از این خواب که بیشتر مردمان اندر آن غرقه اند، بیدار کند. و نادانان امت که بر هوای خویش متابع رای و قیاس شدند، از رسیدن به علم الهی بدان بازماندند که مدعیان را اندر امامت که آن نتیجه نبوت بود متابعت کردند و بدان از معانی رمزهای کتاب خدای (دور ماندند، چنانکه خدای تعالی حکایت کند) از رسول خویش که بدو – سبحانه – بنالید از قومی که معانی قرآن را دست (بازداشتند و بر امثال بیایستادند، بدین)آیت، قوله: (و قال الرسول یرب ان قومی اتخذوا هذا القرءان مهجور) (و) وصیت (ما مر خردمندان را) آن است که مر این کتاب را به آهستگی تامل کنند تا زاد خویش را اندر این سفر از او بیابند و برگیرند (و چو بیابند بدانند) که مثل ما اندر بیرون آوردن این علم لطیف و دشوار و بایسته مثل کسی است که (چاه های ژرف بکند) و کاریزهای عظیم ببرد، تا مر آب (خوش) را از چاه و قعر خاک بر هامون براند تا تشنگان (مسافران بدان برسند) و هلاک نشوند، مر این چشمه آب خوش را از دیوانگان امت صیانت کنند تا مر این را به جهل (و سفه) پلید و تیره نکنند، بل به خاک و ریگ بینبارندش. و توفیق از خدای است بر گفتار صواب اندر (ارشاد) خلق. انه خیر موفق و معین.
ابن حزم که کتاب الفصل را در زمینه تاریخ ادیان و شعبه‌ها و فرق مختلف ادیان و مذاهب (۱۰۶۴) تألیف کرده معتقد است دین اسلام از اعتقادات و آراء ادیان و مذاهب گوناگون مگر تصوف هیچگونه تأثیری را نپذیرفت. تصوف بر فکر و زهد عربی با برخی از بقایای اعتقادات و تعالیم و جنبش‌های دینی قدیمی در منطقه سوریه استوار گردید و رسالات علمی خالص در تصوف را از جمله منصور حلاج، ذوالنون و دیگری آثاری تألیف کردند؛ و شعر صوفیانه در طی چند تألیف ظهور کرد.