بی موقع

معنی کلمه بی موقع در لغت نامه دهخدا

بی موقع. [ م َ/ مُو ق ِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + موقع عربی ) بیجا و بی هنگام و بی وقت. ( ناظم الاطباء ). رجوع به موقع شود.

معنی کلمه بی موقع در فرهنگ فارسی

بیجا و بی هنگام و بی وقت .

معنی کلمه بی موقع در ویکی واژه

inopportuno

جملاتی از کاربرد کلمه بی موقع

چون عبوس گه بزمند، همه بی موقع چون خروس شب وصلند، همه بی هنگام
خیمهٖٔ انس مزن بر در این کهنه رباط که اساسش همه بی موقع و بی بنیادست
حسبتالله به سست ای میر با من دوستی چند گرمی های بی موقع دلم را خون کند
و ناخوبی موقع آن سعی در مروت و دیانت بر من پوشیده نبد، و استیلای حرص و حسد مرا بران محرض آمد.
از نظر افتادن اغیار، عین رحمت است شکوه بی موقع بود عضو به جا افتاده را
من به شما از دو حیث ارادت دارم، بخاطر خودتان و به خاطر مرحوم والدتان، چه بسیار افرادی غیرمسلمان بودند که تحت تأثیر منطق و کلام مؤثر و پرجاذبه او به اسلام مشرف شدند و در کشورهای عربی موقعیت ویژه‌ای داشت.
گفتگوی عشق با تن پروران بی موقع است این نمک بر سینه های چاک می باید فشاند