بی ریخت

معنی کلمه بی ریخت در لغت نامه دهخدا

بی ریخت. ( ص مرکب ) ( از: بی + ریخت ) بی اندام. بی قواره. بدترکیب. بدشکل ( در انسان و حیوان و جامه ). رجوع به ریخت شود.

معنی کلمه بی ریخت در فرهنگ عمید

زشت، بدقواره، بدترکیب.

معنی کلمه بی ریخت در فرهنگ فارسی

( صفت ) بدشکل بدترکیب بدقواره ( انسان حیوان جامه ) .

جملاتی از کاربرد کلمه بی ریخت

اثر پیزومقاومتی مواد نیمه رسانا می‌تواند چندین برابر مقدار بزرگتر از اثر هندسی باشد و در موادی مانند ژرمانیوم، سیلیکون پلی کریستال، سیلیکون بی ریخت، کاربید سیلیکون و سیلیکون تک کریستال این‌گونه است. از این رو، کرنش سنج‌های نیمه هادی با ضریب حساسیت بسیار بالا ساخته می‌شود. برای اندازه گیریهای دقیق، کار با آنها به نسبت کرنش سنج‌های فلزی دشوارتر است، چون به‌طور کلی، کرنش سنج‌های نیمه رسانا به شرایط محیطی بسیار حساسند (بویژه دما).
کلانتر نیمه شب از شهر بگریخت اساس دولت طهماسبی ریخت
در جوابش گفته ام پیغام شرق ماهتابی ریختم بر شام شرق
جهان روشن شده، شمعی نشسته شرابی ریخته، جامی شکسته
آبروی چون حسینی بهر آبی ریختند آه اگر نستاند از ایشان فلک داد حسین
پس از آن زخم آبی ریخت سوزان بر سرم گفتم به زخمی آنچنان راضی نگشتی داغ هم کردی
ز روی و ز مس قالبی ریخته وزآن صورت اسبی انگیخته
عزیمت سوی مشرق انگیختند همه ره زر مغربی ریختند
دو تندیس از زر برانگیخته ز هر صورتی قالبی ریخته
چشمم بنخفت تا برو آبی ریخت پس هم بسر کوی تو در خاکش کرد
از جوش خط سبز، حزین آن لب میگون خار عجبی ریخته در پیرهن ما