بی حوصله
معنی کلمه بی حوصله در فرهنگ عمید
معنی کلمه بی حوصله در فرهنگ فارسی
معنی کلمه بی حوصله در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه بی حوصله
می شود بزم می از لنگر تمکین بی ذوق باده با مردم بی حوصله می باید زد
مرد بی حوصله مردانه نگردد هرگز خوف گرد دل دیوانه نگردد هرگز
از درد شکایت دل بی حوصله دارد این خار ز پیراهن یوسف گله دارد
چند چون طوطی بی حوصله از بی بصری به سخن قانع ازان آینه رخسار شوی؟
بی حوصله ای را که بود شیشه متاعش آن که به آتش نفسان کار ندارد
دل بی حوصله سرشار ز می می گردید چون سبو دست طلب گر به ته سر می داشت
با عربده بیگانه شدن فکر دل تو بی حوصله دیوانه شدن کار دل ما
مینای فلک ظرف می عشق ندارد کی طاقت این می من بی حوصله دارم؟
صائب به سخن چند ازین آینه رویان چون طوطی بی حوصله خرسند توان بود
منم آن کشتی بی حوصله در بحر وجود کز گرانباری خود تشنه طوفان شده ام