بوغاز

معنی کلمه بوغاز در لغت نامه دهخدا

بوغاز. ( اِ ) بغاز. ( فرهنگ فارسی معین ). مأخوذ از ترکی. به اصطلاح جغرافیایی بازوئی از دریا را گویند که واقع شده است مابین دو زمین و مرتبط میکند دو دریا را بهم. ( ناظم الاطباء ). گلوگاه. مضیق. ج ، بواغیز. ( یادداشت بخط مؤلف ). و رجوع به بغاز شود.

معنی کلمه بوغاز در فرهنگ معین

[ ع . ] ( اِ. ) تنگه ، باب ، بغز هم گویند. ج . بواغیز.

معنی کلمه بوغاز در فرهنگ عمید

= بُغاز

معنی کلمه بوغاز در فرهنگ فارسی

( اسم ) قسمت آب باریکی که دو دریا را بهم متصل میکند و یا دو خشکی را از هم جدا مینماید مانند بغاز بسفر و بغاز دارد انل که اولی دریایی اسود را بدریای اژه ( بحر الجزایر ) متصل مینماید و آن هر دو آسیا را از اروپا جدا میکنند باب تنگه.

معنی کلمه بوغاز در ویکی واژه

تنگه، باب، بغز هم گویند.
بواغیز.

جملاتی از کاربرد کلمه بوغاز

۱۰. در وسط کلمات حرف (غ) به صورت (ق) تلفظ می‌شود؛ مانند:بوقاز (بوغاز= گلو).
در طی مدت کوتاهی بین فروپاشی حزب اتحاد و ترقی در اکتبر ۱۹۱۸ و انحلال پارلمان در دسامبر ۱۹۱۸، بوشگزنیان چندین سخنرانی انجام داد و دولت پیشین را به جرم جنایاتی که در طول نسل‌کشی ارمنی‌ها مرتکب شده‌بود، محکوم کرد. وی قاضی دادگاه جنایات جنگ بود که منجر به محکومیت و به دار آویختن کمال بیگ، بخشدار مشهور بوغازلیان شد، که به جنایت علیه ارمنیان اخراج شده در استان یوزغاد در آناتولی مرکزی متهم شد.