معنی کلمه بنگاب در لغت نامه دهخدا
سبزچشم ما بنور خود بود چون آفتاب
کاسه بنگاب ما سرچشمه حیوان ما.ملاقاسم مشهدی ( از آنندراج ).- بنگاب ساز ؛ آب بنگ فروش. ( آنندراج ). آنکه بنگاب فروشد. ( فرهنگ فارسی معین ) :
به بنگاب سازان کند احتساب
که آرند هدیه ز راه شتاب.ملاطغرا ( از آنندراج ).- || آنکه بنگاب تهیه کند. ( فرهنگ فارسی معین ).