بلاجواب

معنی کلمه بلاجواب در لغت نامه دهخدا

بلاجواب. [ ب ِ ج َ ] ( ع ق مرکب ) ( از: ب + لا ( نفی ) + جواب ) بدون جواب. بی پاسخ. ( فرهنگ فارسی معین ).
- بلاجواب گذاشتن ؛ جواب ندادن. پاسخ ندادن ، خاصه نامه و مکتوبی را. مهمل گذاشتن.

معنی کلمه بلاجواب در فرهنگ فارسی

بدون جواب بی پاسخ : نامه برادرش را بلا جواب گداشت .
بدون جواب ٠ بی پاسخ ٠

جملاتی از کاربرد کلمه بلاجواب

جز درگه محمد و آلش دری مکوب کانجا نمانده است سئوالی بلاجواب