بقوه

معنی کلمه بقوه در فرهنگ فارسی

انتظار کردن و حفظ و نگهبانی نمودن . یا ابقه بقوتک مالک نگهدار او را چنانکه نگاه می داری مال خود را .

معنی کلمه بقوه در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
ب (۲۶۴۹ بار)قوی (۴۲ بار)
«قوّت» در جمله «یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّة»، معنای کاملاً وسیعی دارد و تمام قدرت های مادی ومعنوی، روحی وجسمی در آن جمع است، و این خود بیانگر این حقیقت است که نگهداری آئین الهی، اسلام وقرآن با ضعف وسستی،ولنگاریومسامحه، امکان پذیر نیست، بلکه باید در دژ نیرومند قدرت و قوت و قاطعیت قرار گیرد.
نیرومندی. نیرو «قَوِیَ یَقْوَی قُوَّةً: ضدّ ضَعُفَ» . گفتند: ما نیرومندیم. . آنچه داده‏ایم محکم بگیرید و آن کنایه از اعتنا و عمل است، عیاشی از اسحق بن عمار نقل کرده از امام صادق «علیه السلام» پرسیدم از «خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ» آیا قوه ابدان مراد است یا قوه قلوب؟ فرمود: هر دو «اَقُوَّةٌ فِی الْاَبْدانِ اَمْ فِی الْقُلُوبِ؟ قالَ: فیهِما جَمیعاً». جمع قوه در قرآن قوی آمده مثل . مراد از آن جبرئیل است در اقرب گفته: رجل شدید القوی مردی است که ترکیب خلقتش محکم باشد در مجمع فرموده قوی در نفس و خلقت یعنی فرشته پر قدرت به او تعلیم داده و شاید «قوی» اشاره به جهات تصرف جبرئیل باشد. *** قوی: نیرومند و آن از اسماء حسنی است . آن در غیر خدا نیز به کار رفته است .

جملاتی از کاربرد کلمه بقوه

وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ هذا فیمن اقسام علی الاهل و الولد و لم یهاجر فاذا هاجر رای الّذین سبقوه بالهجرة قد فقّهوا فی الدّین هم ان یعاقب زوجه و ولده الّذین ثبّطوه عن الهجرة و ان لحقوا به فی دار الهجرة لم ینفق علیهم و لم یصبهم بخیر فامرهم اللَّه بالعفو عنهم و الصّفح، هذا کقوله: وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی‌ أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً و قال عطاء بن یسار: نزلت فی عوف بن مالک الاشجعی، کان ذا اهل و ولد، فکان اذا اراد الغزو بکوا الیه و رققوه و قالوا: الی من تدعنا؟ فیرقّ لهم و یقیم، فانزل اللَّه تعالی: إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ ای عدوّا لکم بجهلهم ایّاکم علی ترک الطّاعة.
قوله: فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقِینَ فِئَتَیْنِ ازینجا تا بآخر ورد قصّه منافقان است، ایشان که ارباب تخلیطاند، و احوال سقیم دارند، آرزوهای محال میکنند، که مؤمنان را چون خود می‌خواهند، و عصمت خون و مال را از هر جانب امن میطلبند، و با هر کس روی می‌کنند. یُرِیدُونَ أَنْ یَأْمَنُوکُمْ وَ یَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ ربّ العزّة مؤمنانرا گفت از روی اشارت اندرین آیت که: افردوا العقد فیهم، انّهم اعدائی لا ینالون منّی فی الدّنیا و العقبی رضایی. ایشان دشمنان مااند، رضاء ما در دنیا و عقبی در دل ایشان منزل نکند، و ایشان را نپسند فباینوهم و خالفوهم، و لا تطابقوهم بحال، و لا تعاشروهم، وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً.
فوجد ثلاثة قد سبقوه. فقال: رابع اربعة و ما رابع اربعة ببعید. ثمّ‌
فلک بقوه خورشید و فر دولت خویش ز برف باغ تهی کرد و کرد پر نسرین
و اما افلاطون اندر معاد ایدون گوید که روانهای بدان آز کالبدهای بدان جدا شود باز عالم نفسانی نتوان شدن، بلک او را این آلت جسدانی کار باید کردن تا لطیف و صافی شود و ثواب نزدیک او آنست که نفس جوهری گردد چون عقل، یعنی که نفس عقل است بقوه و عقل گردد بفعل آن وقت که باز عالم الهی باز شود، نزدیکی، علت خویش و جواهر روحانی را بیابد بنفس چنانک بدین جسد مر جواهر محسوس را یافته است امروز ثواب نزدیک افلاطون این است گروهی گفتند که بویعقوت سجزی مر نفس را بیرون این عالم کثیف قرارگاهی نگوید، و این سخن اندر کتاب، «کشف المحجوب» از گفتار او پیداست و گروهی از شاگردان بو یعقوب که گفتند ما سر مذهب او دانیم ایدون گفتند که مذهب بو یعقوب آنست که نفس چون صافی شود بعالم علوی بازگردد و جاودانه بماند و گروهی از صابیان گویند که روانهای بدان بماند از پس تنهای ایشان، چنان نماید که ایشان را اندر تنهای ددان کرده اند بر آن مثال که مردم اندر خواب ببینند چیزهای کزان بترسند وزان غمگین شوند که مر آنرا حقیقتی نباشد و عقاب بدکرداران اینست نزدیک صابیان.