بطیء

معنی کلمه بطیء در فرهنگ معین

(بَ ) [ ع . ] (ص . ) کند، آهسته .

معنی کلمه بطیء در ویکی واژه

کند، آهسته.

جملاتی از کاربرد کلمه بطیء

و چون سالک بیند که با او از اینها اثری در ظاهر و باطن باقی است از خود برحذر باشد که هنوز با خطر است و غشاوۀ دل باقی است؛ به ذکر و تجرد ظاهر و نفی خاطر ملازمت نماید تا به سر حد انسانیت برسد و از هر عملی نوری مشاهده کند و آن نور چون ضوئها ولوامع باشد چون برق جهنده، و نشان آن آن باشد که وجل دل پیدا شود و بعد از آن نور شیخ بیند بطیء الزّوال و بدان وَجَلِ دل ساکن شود بعد از آن چراغ و شمع و قندیل وستاره و شمس و قمر و انواع علویّات بیند، اما اگر ماه نیمه بیند داند که دل او بدان مقدارروشن شده است.
و اقسام محبت در نوع انسان دو گونه بود: یکی طبیعی و دیگر ارادی. اما محبت طبیعی مانند محبت مادر فرزند را، که اگر نه این نوع محبت در طبیعت مادر مفطور بودی فرزند را تربیت ندادی و بقای نوع صورت نبستی. و اما محبت ارادی چهار نوع بود: یکی آنکه سریع العقد و الانحلال بود، و دوم آنچه بطیء العقد و الانحلال بود، و سیم آنچه بطیء العقد سریع الانحلال بود، و چهارم آنچه سریع العقد بطیء الانحلال بود.
و حکیم ارسطاطالیس در کتاب اخلاق و در کتاب مقولات گفته است: اشرار به تأدیب و تعلیم اخیار شوند. و هر چند این حکم علی الاطلاق نبود اما تکرار مواعظ و نصایح و تواتر تأدیب و تهذیب و مؤاخذت به سیاسات پسندیده هراینه اثری بکند. پس طایفه ای باشند که هر چه زودتر قبول آداب کنند و اثر فضیلت بی مهلت و درنگی در ایشان ظاهر شود، و طایفه دیگر باشند که حرکت ایشان به سوی التزام فضایل و تأدیب و استقامت بطیءتر بود.
دو طلایه است حزم و عزم ترا سیرشان جاودان بطیء و سریع