بزرگ شدن. [ ب ُ زُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) بالیدن. ( یادداشت بخط دهخدا ). عظم. عظامة. ( منتهی الارب ). استعظام. ( تاج المصادر بیهقی ). کبارة. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). از درجات خردی گذشتن و به کلانی رسیدن. از سنین کودکی بالیدن و بزاد برآمدن : عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود.( گلستان ). || محترم شدن. مقام و منزلت یافتن : تو یاد هرکه کنی در جهان بزرگ شود مگر که دیگرش از چشم خویش بگذاری.سعدی.
معنی کلمه بزرگ شدن در فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- عظیم شدن کلان شدن. ۲- فراخ گردیدن وسیع شدن.۳- عظیم الجثه گردیدن . ۴- توانا شدن قوی شدن . ۵- با شائ ن و شوکت شدن . ۶- رئیس شدن سرور گردیدن . ۷- بالغ شدن بحد رشد رسیدن .
جملاتی از کاربرد کلمه بزرگ شدن
نوع دیگری از درها پنوماتیکی (بادی) هستند که بیشتر در محلهای مرطوب کاربرد دارند. اصول کارکرد این سیستم به وسیله باد است که فشار باد پیستونهای جکها را به حرکت درمیآورد. ضعفهای بزرگ این سیستم عبارتند از: حجیم بودت آن، پر سر صدا بودن کمپرسور، احتیاج به سرویس ماهانه و بازرسی مکرر، استفاده از دستگاههای بزرگ صنعتی در تابلو فرمان و در نتیجه بزرگ شدن تابلو فرمان سیستم و در نهایت کارایی بسیار محدود این سیستم اشاره کرد.
آمانتادین ممکن است عوارض آنتی کولینرژیک داشته باشد. بنابراین ، بیماران با بزرگ شدن پروستات یا گلوکوم باید با احتیاط استفاده کنند.
القای سریع بیهوشی عمدتاً در بیماران ترومایی که معده پر داشته و از نظر آسپیراسیون ریوی ریسک بالاتری دارند انجام میشود. تهویه با ماسک میتواند باعث ورود هوا به معده شده که در نهایت موجب بزرگ شدن معده و در نتیجه استفراغ شود بنابراین باید به سرعت از این مرحله گذر کرد. بیمار در مرحله اول یک آرامبخش یا یک بیهوش کننده و در مرحله بعد از آن یک داروهای مسدود کننده عصب-عضله دریافت میکند سپس بدون اینکه بیمار به صورت دستی تهویه شود یا بسیار کم بیمار را تهویه کرده و پس از آن بیمار اینتوبه میشود. بیمار از لحاظ مشکل بودن لوله گذاری مورد ارزیابی قرار میگیرد. تیغهٔ لارنگوسکوپ و لوله تراشه نیز کوچکتر از مواقع غیر اورژانسی انتخاب میشود.
سدّی گفت و محمد بن یسار که هاجر به اسماعیل بار گرفت و ساره به اسحاق و هر دو بیک وقت بار فرو نهادند و هر دو فرزند بهم بزرگ شدند.
در نسخه متاخر (نسخه معیار)، اثری از سخنان و پند اوتنپیشتی هنگام گفتگوی شیدوری با گیلگمش دیده نمیشود. به نظر میرسد که شاعر نسخه معیار میخواسته است خردمندی را برای اوتنپیشتی نگاه دارد. پایان حماسه آترام-هاسیس پسزمینه خاتمه گفتار اوتنپیشتی در حماسه گیلگمش است. در واقع، فحوای کلام این تغییر با متن تازه به دست آمده «مرگ بیلگمس» تایید میشود. داستان «بزرگ شدن» گیلگمش، داستان خردمند شدن قهرمان است، خردمند به این معنا که جایگاه خود را در چینش الهی درمییابد.
و جاذبه قوتی را گویند که غذا را از ظاهر جسم به طرف باطن جذب کند و ماسکه آن راگویند که آن غذا را نگه دارد و هاضمه قوتی را گویند که غذا را پخته گرداند و ممیزه آن قوت را گویند که چون غذا پخته شود کثیف را از لطیف جدا کند و دافعه آن را گویند که از غذا آنچه کثیف باشد از جسم بیرون کند، چنانکه از درختان چیزها بیرون میآید که آن را صمغ خوانند. و مصوره آنست که غذا را همرنگ جسم میگرداند و مولده آنست که از جسم هرچه لطیفتر باشد آن را جمع کند تا از آن مجموع مثل آن جسم حاصل کند، چنانکه در نبات آن مجموع را تخم خوانند و در حیوانات نطفه گویند و منمیه آنست که جسم را در بزرگ شدن مدد کند.
کولتر در ۶ دسامبر ۱۹۶۱ در نیویورک سیتی از پدری که از مأموران افبیآی با تبار ایرلندی-آلمانی و اهل آلبانی، نیویورک، و مادری اهل پدوکا، کنتاکی متولد شد. خانوادهٔ او بعدتر به نیو کینن، کنتیکت که او و دو برادر بزرگترش در آن بزرگ شدند، نقل مکان کرد.
عدم تعادل هورمونهای جنسی بیماریهای متعددی را موجب میشود مانند ناباروری، عدم بروز صفتهای جنسی ثانویه یا بروز نابجای آنها مانند کوچکی آلت و بزرگ شدن سینه در مردان. این بیماریها علتهای مختلفی دارند، از نقصهای وراثتی و هورمونی هر شخص گرفته تا غدد، مصرف نابجای هورمونها، نارسایی هیپوفیز و اختلال غدد جنسی.
در آن زمان دامدار بزرگی بنام احمد به دامداری در این منطقه میپرداخته . که یکی از محصولات او روغن مرغوب و فراوان او بوده که آن زمان مرغوبیت خاصی را دارا بوده است . ازین رو به آن دامدار احمدروغنی میگفتند که بعداز گذشت سالها و بزرگ شدن خانواده احمدروغنی و پیوستن افرادی دیگر، به این منطقه احمدروغنی گفته شد و همین نام بر روی روستا ماند .
انسداد اغلب به دلیل تجمع مواد دفعی (روده بزرگ) میباشد، ممکن است به دلیل مواردی نظیر بزرگ شدن گرههای لنفاوی، کرمهای انگلی، تروما و تومور نیز انسداد آپاندیس صورت گیرد. زمانیکه آپاندیس مسدود میشود باکتریها میتوانند در این عضو تکثیر شوند که منجر به تشکیل یک اجتماع عفونی شوند و این امر باعث افزایش فشار در آن منطقه شده که دردناک میباشد. نیز میتوانند عروق خونی آن منطقه را تحت فشار قرار دهند. قطع جریان خون به آپاندیس میتواند باعث قانقاریا شود. درصورتیکه آپاندیس پاره شود مواد دفعی در شکم پراکنده شده که این امر یک حالت اورژانسی را بوجود میآورد. در این حالت اعضای دیگر نظیر رکتوم (انتهای روده بزرگ) و مثانه ممکن است ملتهب شوند.
همه تازان من بزرگ شدند من نمایم بچشم ایشان خرد
پس گوییم که اگر مر عالم را هیولی بوده است که صانع حکیم مر جسم کلی را از آن ترکیب کرده است، آن ترکیب از این سه روی بیرون نیست و نبوده است: یا مر تخم این عالم را اندر هیولی افکنده است تا آن تخم غذای خویش را از او بکشیده است و مر این عالم را از بر سوی ترکیب کرده است – بر مثال تخم نبات مر نبات را – و این عالم بر مثال درختی از آن تخم حاصل شده است که اندر هیولی بَرُسته است. یا نطفه ای بوده است که اندر هیولی افتاده است و مر هیولی را اندر ذات خویش کشیده است و عالمی سخت از آن بسته شده است (آن گاه از کشیدن غذا و درازی روزگار این عالم خرد بزرگ همی شده است – بر مثال بزرگ شدن حیوان از خردی تا بدین جای رسیده است که امروز است – و این جسم کلی زیادت از اندرون خویش) پذیرفته است و مر آن را بیرون سو جسته است. اگر مر این عالم را تخمی بوده است و این عالم از او به منزلت نبات است، بیخ این عالم اندر (هیولی باید که باشد و از او غذا) همی کشد تا فساد را نپذیرد، و ما را معلوم است که این عالم از بیرون خویش به چیزی پیوسته نیست و مر او را از بیرون چیزی (نیست کز آن) همی زیادت پذیرد و مر این عالم را زیر و زبر نیست، بل زیر و زبر نام هایی است که بر مرکز (و) حواشی عالم افتد. و اگر این عالم از نطفه ای موجود شده است (واز خردی) بزرگ شده است به منزلت حیوانی کز نطفه پدید آید، بایستی که آن آلت که مر غذای عالم را به اطراف او فرستادی زمین بودی، و اگر چنین بودی راهی بایستی که غذای عالم از آن راه از بیرون عالم به اندرون او آمدی و آن راه دهان عالم بودی، و ما را ظاهر است که مر عالم را دهان نیست و مر زمین را غذای پذیرفتنی نیست وز بیرون چیزی اندر این عالم آینده نیست، پس ظاهر شد که عالم از خردی بزرگ نشده است. و چو این دو روی ترکیب از عالم نفی شد، بماند آنکه گوییم: صانع عالم مر این عالم را از اجزای هیولی جمع کرده است، چنانکه جزوی نخست بنهاده است و دیگر و سه دیگر جزو به ترتیب همی نهاده است بر یکدیگر به روزگار تا این عالم کرده شده است. و این روی ترکیب از آن دو روی محال تر است، از بهر آنکه اگر دایره فلک نبودی، که نخست مر زمین را ترکیب کرد؟ و اجزای زمین را جمع شدن بر مرکز دایره فلک است، چو دایره نبود روا نبود که آن اجزا فراز آمدی البته، از بهر آنکه مر این جسم خاکی را دایره فلک دفع کرده است از هر جانبی تا چنین اندر مرکز سخت فراز فشرده شده است. و نیز گوییم که فراز آوردن جزوهای مختلف اندر یک صورت ترکیب صنعی است – یعنی از کارکرد صانع جسم است – پس واجب آید که صانع این عالم که مر جواهر مختلف را اندر او جزو جزو فراز آورده است جسم است. و اگر چنین باشد، مر او را صانعی دیگر باید و این محال باشد، از بهر آنکه صانعان بسیار (شوند و چو صانعان بی نهایت) باشند مصنوع پدید نیاید. و چو صانع عالم جسم نیست تا مر جزوها را جمع کند وز او ترکیب صنعی سازد به روزگار – چنانکه مردم سازند – و نیز قوتی نیست که اندر نطفه باشد یا اندر تخمی که غذای (آن) جسم را که ترکیب خواستش کردن از هیولی، از هیولی بستد تا مر این عالم را فراز آورد به روزگار، و چاره نیست از آنکه عالم مصنوع است بدان دلیل که حاصل شدن غرض از این صورت کلی پیداست و غرض از صورتی جز به قصد سازنده آن صورت حاصل نشود، پس پیدا آمد که مر این عالم (را) مرکب نه از چیزی ترکیب کرده است که آن چیز پیش از این صورت به صورتی دیگر حاصل بود چنانکه اصحاب هیولی گفتند. و پیدا آمد که تجزیت جسم به جزوهای نامتجزی نه بدان است که (ترکیب) از آن یافته است، بل (که) مر جسم را صانع حکیم چنین پدید آورده است از بهر آنکه تا هر صورتی که خواهد از این صورت متجزی بتواند ساختن - خرد و بزرگ - و چو ترکیب بر این سه روی است که یاد کردیم و این سه روی ترکیب از چیزی به حاصل (شود) که او بر صورتی باشد پیش از آنکه این مرکبات از او مرکب شوند و این ترکیب ها به زمان باشد، و درست کردیم که ترکیب عالم بر این روی ها محال است، درست شد که ترکیب عالم از چیزی بوده است که آن چیز پیش از ترکیب این عالم بی صورتی بوده است. و چو چیزی نبوده است که مر او را از آن بی صورت گردانیده شده است تا بدین صورت آمده است که هست، مر صانع او را (بر) ایجاد او به زمان حاجت نبوده است، بل (که) پدید آوردن صانع مر او را به یک دفعت بوده است نه از چیزی دیگر و نه به زمان، و پدید آمدن این جواهر بر این صورت بوده است به فرمان نه به فعل، چنانکه خدای تعالی همی گوید: (انما امره اذا اراد شیا ان یقول له کن فیکون). اندر این قول هم شرح تراکیب است و هم نفی قدم است از هیولی، و این خواستیم که یاد کنیم. و لله الحمد.
همه یاران من بزرگ شدند در ریاضت همه سترگ شدند
پس از آنکه خداوند شیث هبه الله را به آدم داد، فرزند دیگری به آدم داد که نام او یافث گذاشته شد. زمانی که آنها بزرگ شدند خداوند دو حوری در فاصله یک روز برای آنان فرستاد. حوری اول که همسر شیث گردید نزله نام داشت و دیگری که به عقد یافث درآمد منزله بود. آدم آنها را به عقد یکدیگر درآورد.
او وقتی یک دانش آموز دبیرستانی بود، به دنبال رویایش برای خواننده شدن در اودیشن کمپانیهای استعداد یابی مختلفی شرکت کرد. در سال ۲۰۰۷ به عنوان یک کار آموز وارد کمپانی لئون انترتینمنت شد و فقط پس از ۱۰ ماه دوره کارآموزی در سن ۱۵ سالگی با آلبوم گمشده و یافتن فعالیت خود را در موسیقی کشور کره جنوبی آغاز کرد. آلبومهای بعدی او، بزرگ شدن و آییو… آیام برای او موفقیتهایی مهمی به ارمغان آوردند، اما انتشار تکآهنگ «روز خوب» از مینی آلبوم واقعی در سال ۲۰۱۰، او را به یک ستاره ملی و مشهور تبدیل کرد. ترانه «روز خوب» پنج هفته متوالی در صدر چارت گائون قرار داشت و رکورد دار بیشترین مدت زمان باقی ماندن در رتبهٔ ۱ چارتها است.
و بیان این قصّه آنست که علی بن ابی طالب (ع) و جماعتی گفتند که نمرود جبّار گفت اگر آنچ ابراهیم میگوید حقست و راست پس من ننشینم تا آن گه که بدانم که در آسمان کیست و چیست؟! بفرمود تا چهار بچه کرکس را بگوشت بپروردند تا بزرگ شدند، آن گه تابوتی ساخت و خود با دیگری در آن نشست و تابوت در پایهای نسور بست و بالای تابوت عصائی فرو زد بر سر آن پارهای گوشت آویخته آن گه ایشان را فرا گذاشت تا بر پریدند بطمع آن گوشت، و آن تابوت را دو در ساخته بود یکی سوی بالا و یکی سوی زیر، چون نیک بر هوا پرواز کرده بودند نمرود صاحب خویش را گفت: افتح الباب الاعلی و انظر الی السّماء هل قربنا منها این در که سوی بالاست بگشای تا خود کجا رسیدیم؟ در بگشاد آسمان را بهیئة خود دید چنانک بود، آن گه گفت: افتح الباب الاسفل فانظر الی الارض کیف تراها آن در که سوی زمین است بگشای تا خود چونست؟ بگشاد و گفت زمین را همچون میان دریا میبینم و کوهها چون دخان، درها فرو افکندند تا از آن برتر پریدند، باز دیگر باره بفرمود تا در بگشاد بنگرست، آسمان هم چنان بهیئة خود دید و در زیر نگرست گفت از زمین سیاهی میبینم هیچ آثار و اطلال پیدا نه، و آن گه از بالا ندا آمد: ایّها الطاغیة انّی ترید ای گمراه بی حاصل چه میخواهی و کجا میروی؟ عکرمه گوید آن غلام که با وی بود تیر و کمان داشت یک تیر سوی هوا انداخت ماهیی از آن دریا که بر هواست تن خویش فدا کرد، درخواست تا آن تیر بخون وی آلوده کنند، آن تیر آلوده بخون آن ماهی بتابوت باز آمد، نمرود گفت: کفیت شغل اله السّماء، پس فرمود آن غلام خویش را تا آن عصا از سوی هوا با سوی زیرین گردانید تا آن مرغان بطمع گوشت قصد زیر کردند و تابوت بزمین باز آوردند، این بود تدبیر و مکر نمرود و کوههای زمین از پریدن آن مرغان و بردن و آوردن آن تابوت پنداشتند که فزع قیامت و رستاخیزست از جای خود بجنبیدند، اینست که ربّ العالمین گفت: «وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ». آن مکر و کید و تدبیر مشرکان اگر چند بتدبیر و مکر نمرود رسد که از آن کوهها بجنبد، ایشان را سود ندارد و بکار نیاید.