برنجین

معنی کلمه برنجین در لغت نامه دهخدا

برنجین. [ ب َ رَ ] ( اِ ) برنجن. حلقه ای از طلا و نقره که زنان در دست و پا کنند. ( برهان ). رجوع به برنجن شود.
برنجین. [ب ِ رِ ] ( ص نسبی ) منسوب به برنج ( فلز ). ساخته شده ازبرنج. ( ناظم الاطباء ). برنجی. و رجوع به برنج شود.
برنجین. [ ب ِ رِ ] ( ص نسبی ) منسوب به برنج که از حبوب است. ساخته شده از برنج. || پلو. چلو. ( یادداشت دهخدا ). || نوعی حلوا که از برنج و روغن و شکر سازند :
پس روید ای خیکهااز پیش من
کز برنجین چرب گشته ریش من.حاج میرزا کریم خان.

معنی کلمه برنجین در فرهنگ فارسی

( صفت ) برنجی .
برنجن حلقه ای از ط و نقره که زنان در دست و پا کنند .

جملاتی از کاربرد کلمه برنجین

چو من ندیدم رویینه و برنجینه ز بس ضرورت قانع شدم همی به سفال
دگر ساز برنجین نام آن «تال» بر انگشت پری رویان قتال
و بر دیوار شرقی چون به گوشه رسد که جنوبی است و قبله بر ضلع جنوبی است و پیش دیوار شمالی مسجدی است سرداب که به درجه‌های بسیار فرو باید شدن و آن بیست گز در پانزده باشد و سقف سنگین بر ستون‌های رخام. و مهد عیسی آنجا نهاده است و آن مهد سنگین است و بزرگ چنان که مردم در آنجا نماز کنند و من در آنجا نماز کردم و آن را در زمین سخت کرده‌اند چنان که نجنبید و آن مهدی است که عیسی به طفولیت در آنجا بود و با مردم سخن می‌گفت و مهد در این مسجد به جای محراب نهاده‌اند و محراب مریم علیها السلام در این مسجد است بر جانب مشرق و محرابی دیگر از آن‌ِ زکریا علیه السلام در اینجاست و آیات قرآن که در حق زکریا و مریم آمده است نیز بر آن محراب‌ها نوشته‌اند و گویند مولد عیسی علیه السلام در این مسجد بوده. سنگی از این ستون‌ها نشان دو انگشت دارد که گویی کسی به دو انگشت آن را گرفته است. گویند به وقت وضع حمل مریم آن دو ستون را به دو انگشت گرفته بود و این مسجد معروف است به مهد عیسی علیه السلام و قندیل‌های بسیار برنجین و نقره‌گین آویخته چنان که همه شب‌ها سوزد. و چون از در این مسجد بگذری هم بر دیوار شرقی چون به گوشهٔ مسجد بزرگ رسند مسجدی دیگر است عظیم نیکو دوباره بزرگ‌تر از مسجد مهد عیسی و آن را مسجد الاقصی گویند. و آن است که خدای عزوجل مصطفی را صلی الله علیه و سلم شب معراج از مکه آنجا آورد و از آنجا به آسمان شد چنان که در قرآن آن را یاد کرده است سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجدالحرام الی المسجدالاقصی الآیه و آن جا را عمارتی به تکلف کرده‌اند و فرش‌های پاکیزه افکنده و خادمان جداگانه ایستاده همیشه خدمت آن را کنند.
و مسجد جامع هم از این سنگ سیاهست چنانکه از آن راست تر و محکم تر نتواند دید، و درمیان جامع دویست و‌اند ستون سنگین برداشته‌است، هر ستونی یک پاره سنگ، و بر ستون‌ها طاق زده است همه از سنگ، و بر سر طاق‌ها باز ستون‌ها زده است کوتاه تر از آن، و صفی دیگر طاق زده بر سر آن طاق های بزرگ، و همه بام های این مسجد به خر پشته پوشیده، همه تجارت و نقارب و منقوش و مدهون کرده، و اندر ساحت مسجد سنگی بزرگ نهاده و حوضی سنگین مدور، عظیم بزرگ، بر سر آن نهاده، ارتفاعش قامت مردی و دور دائره آن ده گز، نایژه ایی برنجین از میان حوض بر آمده که آبی صافی به فواره از آن بیرون می‌آید چنان که مدخل و مخرج آن آب پیدا نیست، و متوضایی عظیم بزرگ و چنان نیکو ساخته که به از آن نشود، الا که سنگ آمد که عمارت کرده‌اند همه سیاهست و از آن میافارقین سپید، و نزدیک مسجد کلیسایی‌ست عظیم به تکلف هم از سنگ ساخته و زمین کلیسیا مرخم کرده به نقش ها، و بر طارم آن که جای عبادت ترسایانست، دری آهنین مشبک دیدم که هیچ جای، مثل آن دری، ندیده بودم.
غریو کوس برنجین و بانگ روئین نای بگوش گردون آواز زیر باشد و بم
جانب شرقی بارو از سنگ تراشیده است، و کنگره‌ها و مقاتلات همچنین، و عراده‌ها بر سر دیوار نهاده. خوف ایشان از طرف روم باشد که به کشتی‌ها قصد آنجا کنند. و مساحت شهر هزار ارش است در هزار آرش، همه چهار پنج طبقه و شش نیز هم هست، و کوچه‌ها و بازارها نیکو و پاکیزه که گویی هر یکی قصری‌ست آراسته، و هر طعام و میوه و مأکول، که در عجم دیده بودم، همه آنجا موجود بود، بل به صد درجه بیش تر. و در میان شهر مسجدی آدینه عظیم پاکیزه و نیکو آراسته و حصین، و در ساحت مسجد قبّه‌ای بزرگ ساخته و در زیر قبّه حوضی‌ست از رخام و در میانش فواره‌ای برنجین برآمده، و در بازار مشرعه‌ای ساخته است که به پنج نایژه آب بسیار بیرون می‌آید که مردم برمی‌گیرند و فاضل بر زمین می‌گذرد و به دریا در می‌رود، و گفتند که بیست هزار مرد در این شهرست، و سواد و روستاق های بسیار دارد، و آنجا کاغذ نیکو سازند مثل کاغذ سمرقندی، بل بهتر، و این شهر تعلق به سلطان مصر داشت، گفتند سبب آنکه وقتی لشکری از کافر روم آمده بود و این مسلمانان با آن لشکر جنگ کردند و آن لشکر را قهر کردند، سلطان مصر خراج از آن شهر برداشت و همیشه لشکری از آنِ سلطان آنجا نشسته باشد، و سالاری بر سر آن لشکر، تا شهر را از دشمن نگاه دارند، و باجگاهی‌ست آنجا که کشتی ها، که از اطراف روم و فرنگ و اندلس و مغرب بیاید، عشر به سلطان دهند، و ارزاق لشکر از آن باشد، و سلطان را آنجا کشتی‌ها باشد که به روم و صقیله و مغرب روند و تجارت کنند، و مردم این شهر همه شیعه باشند و شیعه به هر بلاد مساجد نیکو ساخته اند. در آن جا خانه‌ها ساخته بر مثال رباط‌ها، اما کسی در آن جا مقام نکند و آن را مشهد خوانند و از بیرون شهر طرابلس هیچ خانه نیست مگر مشهدی دو سه، چنانکه ذکر رفت.
امپدوکلس فیلسوف پیشاسقراطی بنا بر روایتی خود را به دهانه آتشفشان اتنا افکند تا مردم تصور کنند که به آسمان رفته‌است و او را همچون یک خدا بشمارند. وی لنگه کفش خود را کنار دهانه جا گذاشت، و چون عادت داشت که کفشهایی با تخت برنجین بپوشد، به آسانی شناخته شد.