براه افتادن. [ ب ِ اُ دَ ] ( مص مرکب ) ( از: ب + راه + افتادن ) قریب به انجام رسیدن و روبرو آمدن و روبراه آمدن کار. ( آنندراج ). راه افتادن : کی سرانجامی من خوب براه افتاده ست همچو زین خانه ما را در و دیواری نیست.تأثیر ( آنندراج ).- براه افتادن اختلاط ؛ درگیر و مناسب افتادن اختلاط. ( آنندراج ). - براه افتادن چشم ؛ انتظار کشیدن. ( آنندراج ). دیده در راه ماندن : تا بفکر جلوه آن آهو نگاه افتاده است چشم نرگس را که می بینم براه افتاده است.تنها ( آنندراج ).
معنی کلمه براه افتادن در فرهنگ فارسی
قریب بانجام رسیدن و روبرو آمدن و روبراه آمدن کار راه افتادن .
معنی کلمه براه افتادن در ویکی واژه
incamminarsi
جملاتی از کاربرد کلمه براه افتادن
بسیار پریشان و مضطرب شد و متوهم گشت. گویا ابریق کهنهیى به گوشهیى افتاده بود و باد به آن ابریق میخورد و صدا میداد و روباه از توهم آن حیران، لهذا بهر طرفى نظاره میکرد و در حال خود فرو مانده بود چنانکه از حرکت باز مانده بود، قضا را روباه دیگر به او برخورد و در آن وقت باد اندکى کم شده بود و صدا از ابریق نمیآمد، چون نظر کرد و آن روباه را دید که حیران و فرو مانده ایستاده و بهر طرف می نگرد، در این حال آن روباه مضطرب به آن روباه دیگر گفت که در اصطرلاب نگاه کردم چنان مینماید که در این چند روز در همین موضع شیرهایى پیدا شوند که تمام روباهها را سر میکنند، بهتر این است تا من و تو از این موضع بیرون برویم. دروغ گفتن این روباه بجهت این بود که میخواست آن روباه نداند که او از ابریق کهنه ترسیده است و او را همراه خود ببرد که مبادا در آن حوالى که صدا بود مضرتى باشد و هر گاه چیزى هم واقع شود او خود بگریزد و آن روباه بیخبر را در دام بگذارد و گرفتار گرداند، باین خیال باتفاق هم براه افتادند و هر ساعت روباه متوهم میایستاد و هوشیارى مینمود باز روانه میشدند، آن روباه دیگر میگفت که اى یار عزیز اینقدر تأمل چرا میکنى؟ گفت: به واسطهى اینکه در این نزدیکى میباید طعمهیى باشد، و آن روباه بیخبر را به حیطهى طعمه به آن طرفى که صدا بود روانه کرد و خود از طرفى دیگر میدوید و اثرى از طعمه نیافت، بعد از تکاپوى بسیار به یکدیگر رسیدند، روباه خاطرجمع شد که از موضع آن صدا گذشته است، تا آنکه به تلى رسیدند آن روباه متوهم ابریق شکستهیى بنظرش درآمد که در آن تل افتاده، با خود گفت که شاید در این طرف دریا باشد و این روباه را با خود آورده، حال این قصه را میخواهد به زبان روباه بیان کند، گفت:
در ره حق، گام اول ترک هستی دادن است سوی او از خویش برگشتن براه افتادن است
چو بارو بنه کرد رو سوی پارس براه افتادند با آن اساس