بدوره. [ ب َ رَ / رِ / ب َ وَ رَ / رِ ] ( اِ ) طعامی را گویند که جایی زله کرده در لنگی و رومالی بسته باشند. ( برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ). طعامی را گویند که جمع کرده بجایی برند و خورند. ( انجمن آرا ). بدرزه. و رجوع به بدرزه و انجمن آرا شود. بدوره. [ ب َ وَ رَ / رِ ]( اِ ) حصه و بهره. ( برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ).
معنی کلمه بدوره در فرهنگ فارسی
حصه و بهره .
جملاتی از کاربرد کلمه بدوره
نی نی غلطم گرت بدوره بودی پس گرد جهان دگر کرا میجوئی
خط تو فتنه و زلف تو فتنه چشم بلا چه فتنه ها که عیان شد بدوره قمری
زند به شاه ولایت بدوره ضربت کند به پیر طریقت بنوبتی بیداد
ای برخت خط چو شب بدوره خورشید خال بتابان مهت چو بیم برامید
کبیده پست و بدوره مر آن که زله کند فروشه حلوا سختو همی بود زناج
و قصّه بیش ازین دراز نکنم، حال غازی بدان جای رسانیدند که هر روزی رأی امیر در باب وی بتر میکردند. چون سخنان مخالف بامیر رسانیدند و از غازی نیز خطا بضرورت ظاهر گشت و قضا با آن یار شد، امیر بدگمانتر گشت و دراندیشید و دانست که خشت از جای خویش برفت، عبدوس را بخواند و خالی کرد و گفت: ما را این بدرگ بهیچ کار نیاید، که بدنام شد بدین چه کرد. و پدریان نیز از دست میبشوند . و عالمی را شورانیدن از بهر یک تن کزوی چنین خیانتی ظاهر گشت محال است. آنجا رو نزدیک غازی و بگوی که «صلاح تو آن است که یک چندی پیش ما نباشی و بغزنین مقام کنی که چنین خطائی رفت، تا بتدریج و ترتیب این نام زشت از تو بیفتد و کار را دریافته شود » و چون این بگفته باشی، مردم او را ازو دور کنی، مگر آن دو سرپوشیده را که بدورها باید کرد. و بجمله کسانی که از ایشان مالی گشاید، بدیوان فرست. سعید صرّاف را بباید آورد و بباید گفت تا بدرگاه میآید که خدمتی را بکار است. و غلامانش را بجمله بسرای ما فرست تا با ایشان استقصای مالی که بدست ایشان بوده است، بکنند و بخزانه آرند و آنگاه کسانی که سرای را شایند، نگاه دارند و آنچه نشایند، در باب ایشان آنچه رای واجب کند، فرموده آید. و احتیاط کن تا هیچ از صامت و ناطق این مرد پوشیده نماند. و چون ازین همه فارغ شدی، پیادگان گمار تا غازی را نگاه دارند، چنانکه بیعلم تو کس او را نبیند، تا آنچه پس ازین از رأی واجب کند، فرموده آید.
این روی اگر بدوره یعقوب جلوه داشت یوسف نیافتی اثر از تیرگی بچاه