بدقول

معنی کلمه بدقول در لغت نامه دهخدا

بدقول. [ ب َ ق َ / قُو ] ( ص مرکب ) که به قول خود وفا نکند. مخلاف. مقابل خوش قول. ( یادداشت مؤلف ) : این مردی بدقول و بی وفا و بدعهد است. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ).

معنی کلمه بدقول در فرهنگ فارسی

که به قول خود وفا نکند مخف .

جملاتی از کاربرد کلمه بدقول

بعد می گویی فراموشت شده جرم این بدقولی از هوشت شده
باشگاه نساجی پس از رکود کارخانجات نساجی مازندران همواره با مشکلات زیادی مواجه بود و حتی واگذاری آن به بخش خصوصی هم نتوانست از مشکلات سنگین این تیم بکاهد. مشکلات نساجی ادامه داشت تا این‌که در سال ۱۳۸۷، با توافق مدیرعامل و مالک آن با هیئت فوتبال و تربیت بدنی استان مازندران، با مبلغ ۶۰۰ میلیون تومان و پرداخت تمام بدهی‌ها این تیم به مهدی پرهام مدیرعامل شرکت پولادین سازه جهان واگذار شد. پرهام در سال ۱۳۹۱، از نساجی رفت و تیم به حسین قاسم‌نژاد واگذار شد. در سال ۱۳۹۳، پرهام به نساجی بازگشت ولی پس از بدقولی‌های پیاپی مسئولان سیاسی و ورزشی استان مازندران، پرهام در تعطیلات نیم‌فصل ۹۶–۱۳۹۵، بخشی از سهام و در تعطیلات نیم‌فصل ۹۷–۱۳۹۶، تمام سهام باشگاه را به فرهاد صنیعی‌فر منتقل کرد.
نه که بدقولی به یادم می رود بخدا ، جان تو ، یادم می رود
اگر قولی کند بدقول باشد خوشیش از جایگاه بول باشد