معنی کلمه بختو در لغت نامه دهخدا
عاجز شود ز اشک و غریو من
ابر بهارگاهی با بختو.رودکی.چون به بانگ آید از هوا بختو
می خور و بانگ رود و چنگ شنو.رودکی.|| بد پدر. ناپدری. ( فرهنگ شعوری از صحاح الفرس ).شوی مادر. پدراندر. ( ناظم الاطباء ). || پدرزن. ( ناظم الاطباء ). || برق. ( آنندراج از تفسیر ابوالفتوح رازی و السامی فی الاسامی ) ( انجمن آرای ناصری ). برق که روشنی صادر از ابر است. ( فرهنگ نظام ). || درنده. ( ناظم الاطباء ).