بارجا. ( اِ مرکب ) بارجای. بمعنی بارگاه است که محل بار ملوک و سلاطین باشد. ( برهان ) ( هفت قلزم ). یعنی محل بار ملوک که بارگاه نیز گویند. مثالش امیرخسرو فرماید : دل پاکش که هست از کینه معصوم بهیجا آهن و در بارجا موم.( از سروری ).بارگاه است. ( انجمن آرا ) ( دِمزن ). مطلق مقام پادشاهان و امرا که در آن مردم را بار دهند خواه از سنگ و گل باشد خواه از خیمه و چادر و در عرف حال دیوانخانه عبارت از آن است و آسمان جاه ، عرش اشتباه ، زمین آسمان ، بریشم طناب از صفات اوست و با لفظ کشیدن و زدن بمعنی برپا کردن خیمه و با لفظ بستن بمعنی بار کردن آن مستعمل. امیرخسرو گوید : چو هنگام آن شد که از بارجای کند میهمان عزم خلوت سرای ز اسباب کار آنچه میخواستند بآئین شاهان برآراستند. سایه حق علاء دین تاجور جهان گشا کاطلس روی خسروان مفرش بارجا کند.( از آنندراج ).سرای شاهان. ( دِمزن ).
معنی کلمه بارجا در فرهنگ عمید
= بارگاه
معنی کلمه بارجا در فرهنگستان زبان و ادب
{cargo space} [حمل ونقل دریایی] هر فضایی از کشتی که بار، اعم از خشک یا مایع، در آن انبار می شود
معنی کلمه بارجا در ویکی واژه
هر فضایی از کشتی که بار، اعم از خشک یا مایع، در آن انبار میشود.
جملاتی از کاربرد کلمه بارجا
ایودین ایاغ، شهردین ایل چکمیش ایل بارجا چیچک تیک اوبالا تیکمیش ایل
نقلست که روزی به دبیرستان میرفت با چهار غلام یکی حبشی و یکی رومی و یکی کشمیری و یکی ترک و دواتی زرین در دست و دستاری قصب بر سر و خزی پوشیده بکاروانسرائی کهنه رسید و در نگریست خری دید پشت ریش کلاغ از جراحت او میکند و اور ا قوت آن نه که براند رحم آمدش غلام را گفت: تو چرا با منی گفت: تا هر اندیشه که بر خاطر تو بگذرد با آن یار تو باشیم در حال جبه خز بیرون کرد و بر دراز گوش پوشید و دستاری قصب بوی فرو بست در حال آن خر به زبان حال در حضرت عزت مناجاتی کرد بوعثمان هنوز به خانه نرسیده بود که واقعه مردان بوی فرو آمد چون شوریدهٔ به مجلس یحیی افتاد از سخن یحیی معاذ کار بروی گشاده شد از مادر و پدر ببرید و چندگاه درخدمت یحیی ریاضت کشید تا جمعی از پیش شاه شجاع کرمانی برسیدند و حکایت شاه بازگفتند او را میلی عظیم بدیدن شاه کرمانی پدید آمد دستوری خواست و به کرمان شد به خدمت شاه شاه او را بار نداد گفت: تو بارجاخو کرده و مقام یحیی رجاست کسی که پرورده رجا بود از وی سلوک نباید که بر جا تقلید کردن کاهلی بار آورد و رجا یحیی را تحقیق است و ترا تقلید بسیار تضرع نمود و بیست روز بر آستانه او معتکف شد تا بار دادند در صحبت او بماندو فوائد بسیاری گرفت تا شاه عزم نیشابور کرد به زیارت بوحفص عثمان با وی بیامد و شاه قبا میپوشید بوحفص شاه را استقبال کرد و ثنا گفت: پس بوعثمان را همه همت صحبت بوحفص بود اما حشمت شاه او را از آن منع میکرد که چیزی گوید که شاه غیور بود بوعثمان ازخدای میخواست تا سببی سازد که بیآزار شاه پیش بوحفص بماند از آنکه کار بوحفص عظیم بلند میدید چون شاه عزم بازگشتن کرد بوعثمان هم برگ راه بساخت تاروزی بوحفص گفت: با شاه به حکم انبساط این جوان را اینجا بمان که ما را با وی خوش است شاه روی به عثمان کرد و گفت: اجابت کن شیخ را پس شاه برفت و بوعثمان آنجا بماند و دید آنچه دید تا ابوحفص در حق ابوعثمان.
بالش سلطان گل در بارجای شاخ بین کو ز بهر بار دادن چتر سلطان کرده باز
خرقه تن چند باشد بارجان خرقه را بگذار و بستان راح روح
تشکیلات اتحادیهای صنفی افغانستان شورای مزکزی، شورای شهری، شورای ناحیوی و شورای نمایندگان کلکتیف، اداره یا اصناف بود. الی سال۱۳۶۷ پیشهور و مولدین خصوصی در تحت تشکیلات شورای مرکزی اتحادیههای صنفی فعالیت میکرد. در اخیر سال ۱۳۶۷ شورای مرکزی پیشه وران در چوکات دولت ساخته شد. تمام پیشه وران از قبیل بوت دوزان، کلچه فروشان، فابریکات کوچک صنایع پلاستیک و غیره در چوکات شورای مرکزی پیشه وران سهیم گشتن. در سال ۱۳۶۸ دولت کمک خودرا از اتحادیهها قطع نمود؛ و تمامی اتحادیهها خودکفا شدن. پس از توحید قانون کار درجنب اتحادیهها صنفی، اتحادیه هنرمندان افغانستان، اتحادیههای ترانسپورت و بارجالانی، اتحادیه ژونالستان، نیز تشکل یافت.
در آن رو سپاهی بارجاست تفت ز کین بر (سوی) شاه لهراسب رفت
ز بس کز توست زیر بارجان مبتلای من چو ریگ از هم بپاشد کوه اگر باشد به جای من