معنی کلمه ایلاق در لغت نامه دهخدا
ایلاق. ( اِخ ) نام شهریست از خطا و قلماق. ( برهان ) ( آنندراج ). دارالملک خطا و ایغورست. ( برهان قاطع ذیل کلمه نهر ایلاق ). نام شهر پایتخت خطا و ایغور. ( ناظم الاطباء ). ناحیتی است بزرگ اندر میان کوه و صحرا نهاده و مردم بسیار و با کشت و برز و آبادان و مردمانی کم خواسته و اندر وی شهرها و روستاها بسیار و مردمان روستاها بیشتر کیش سپیدجامگان و شوخ روی و اندر کوههای وی معدن سیم و زر است و حدودش بفرغانه و چندل و چاچ و رود خشرت پیوسته است و بهتران این ناحیت را دهقان ایلاق خوانند و اندر قدیم دهقان این ناحیت را از ملوک اطراف بودندی. ( حدود العالم ) :
ببرت ماند کافور که قنصور است
بدلت ماند پولاد که در ایلاق است.رافعی.اگر خان را بترکستان فرستد مهر گنجوری
پیاده از بلاساغون دوان آید به ایلاقش.منوچهری.|| نام رودی است که نوث قصبه ناحیت ایلاق به ماوراءالنهر بر لب اونهاده است. ( حدود العالم ).