اکشف

معنی کلمه اکشف در لغت نامه دهخدا

اکشف. [ اَ ش َ ] ( ع ص ) آنکه موی پیشانی وی برگردیده و مانند دایره شده باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). موی پیشانی تا گردیده.( تاج المصادر بیهقی ). آنکه از دو طرف سر او موی رفته باشد یا موی نباشد. ( آنندراج ). آنکه موی از دو سوی سر او شده باشد. ( مهذب الاسماء ) ( المصادر زوزنی ). || اسب پیچیده دمغزه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اسبی که بر استخوان دمش داغ چلیپایی دارد. ( ازاقرب الموارد ). || مرد بی سپر در جنگ. ( ازاقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آنکه بی سپر به جنگ رود. ( آنندراج ). مرد بی سپر. مقابل فارس. ( یادداشت مؤلف ). || مردی که پیش سرش برهنه باشد. ( از اقرب الموارد ). || شکست خورده ٔگریخته. || مرد بی خود آهنین در جنگ. ( ازمنتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه اکشف در فرهنگ معین

(اَ شَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - اسبی که بیخ دُمش پ یچیده باشد.۲ - کسی که موی پیشانی اش برگشته باشد.

معنی کلمه اکشف در فرهنگ فارسی

(صفت ) ۱ - پدید آرنده تر پیداکننده تر. ۲ - پرده بردارتر.

معنی کلمه اکشف در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
کشف (۲۰ بار)

معنی کلمه اکشف در ویکی واژه

اسبی که بیخ دُمش پ یچیده باشد.
کسی که موی پیشانی اش برگشته باشد.

جملاتی از کاربرد کلمه اکشف

و قیل الدخان، یکون فی القیامة اذا خرجوا من قبورهم تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ یحیط بالخلائق، فذلک قوله: یَغْشَی النَّاسَ هذا عَذابٌ أَلِیمٌ ای یقولون هذا عَذابٌ أَلِیمٌ، رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ ای هذا العذاب، إِنَّا مُؤْمِنُونَ ای، آمنّا فاکشف العذاب عنا، أَنَّی لَهُمُ الذِّکْری‌ هذا کقوله: فَأَنَّی لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِکْراهُمْ انّی لهم یعنی من این لهم ان یتذکروا و یتعظوا و کیف یتذکرون و یتّعظون. وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِینٌ یعنی محمدا (ص) فلم یتذکر و بالرسول و هو مُبِینٌ ظاهر الصدق ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ اعرضوا، وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ، ای یعلّمه بشر مجنون کقوله: إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ و قیل معناه یعلّمه بشر و مع ذلک به جنون و قیل ما اتی به من البیان و القرآن یعلّمه الشیطان کما یعلّمه الکهنة.
چند بر پرده نقش می فکنی دع الا و ثان واکشف الاستار
دهانت سر اسرار الهی است فقل و اکشف لسرفیک ستراً
اکشف ستایر عن سرایر مخزونه قد نا لنا منها نفیحات علی خطری
عونا تجدک روحی یا مظهرالعجائب اکشف هموم قلبی یا کاشف الدقایق
أن یا پاپا أخرق الأحجاب قد أتی ربّ الأرباب فی ظلل السّحاب وقضی الأمر من لدی اللّه المقتدر المختار اکشف السّبحات بسلطان ربّک ثمّ اصعد إلی ملکوت الأسماء والصّفات کذلک یأمرک القلم الأعلی من لدن ربّک العزیز الجبّار إنّه أتی من السّماء مرّة أخری کما أتی منها أوّل مرّة إیّاک أن تعترض علیه کما اعترض الفرّیسیّون من دون بیّنة وبرهان قد جری عن یمینه کوثر الفضل وعن یساره سلسبیل العدل ویمشی قدّامه ملائکة الفردوس برایات الآیات.
ان الهوی قد غرنا من بعد ما قد سرنا فاکشف به لطف ضرنا قال النبی لا ضرر
سیف البخاری راح الی مصرکل احد یحبّ المرآة و یعشق مرآة صفاته وفوایده وهولایعرف حقیقة وجهه و انما یحسب البرقع و جهاومرآة البرقع مرآة وجهه انت اکشف وجهک حتی تجدنی مرآة لوجهک و تبت عندک انی مرآة قوله تحقق عندی ان الانبیاء و الاولیاء علی ظن باطل ماثم شیئی سوی الدعوی قال اتقول هذا جزافاام تری وتقول ان کنت تری و تقول فقد تحققت الرؤیة فی الوجود وهو اعزاّلاشیاء فی الوجودو اشرفها و تصدیق الانبیاء لانهم ماادعوا الا الرؤیة و انت اقررت به ثم الرؤیة لایظهره الا بالمرئی لان الرؤیة من الافعال المتعدیّة لابد للرؤیة من مرئی وراء فاما المرئی مطلوب و الرائی طالب او علی العکس فقد ثبت بانکارک الطالب و المطلوب و الرؤیة فی الوجود فیکون الالوهیة و العبودیة قضیة فی نفیها اثباتها و کانت واجبة الثبوت البتة قیل اولئک الجماعة مریدون لذلک المغفل و یعظمونه قلت لایکون ذلک الشیخ المغفل ادنی من الحجر و الوثن و لعبادها تعظیم و تفخیم و رجاء و شوق و سؤال و حاجات و بکاء ما عند الحجر شیئی من هذا ولاخبر ولاحس من هذا فاللهّ تعالی جعلها سببا لهذا الصدق فیهم و ماعندها خبر. ذلک الفقیه کان یضرب صبّیا فقیل له لایش تضربه و ما ذنبه قال انتم ما تعرفون هذا ولدالزنافاعل ضایع قال ایش یعمل ایش جنی قال یهرب وقت الانزال یعنی عندالتخمیش یهرب خیاله فیبطل علی الانزال و لاشک ان عشقه کان مع خیاله و ما کان للصبی خبر منذلک فکذلک عشق هولاء مع خیال هذا الشیخ البطال و هو غافل عن هجرهم و وصلهم و حالهم و لکن و ان کان العشق مع الخیال الغالط المخطی موجب للوجد لایکون مثل المعاشقة مع معشوق حقیقی خبیر بصیر بحال عاشقه کالذی یعانق فی ظلمة اسطوانة علی حسبان انّه معشوق ویبکی و یشکو لایکون فی اللذاذة شبیها بمن یعانق حبیبه الحی الخبیر.
که تاکشفت شود اسرار مبهم شوی در پیش اهل الله محرم