اکدر

معنی کلمه اکدر در لغت نامه دهخدا

اکدر. [ اَ دَ ] ( ع ص ) آنکه تیرگی دارد. ج ، اَکادِر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).تیره تر. ( غیاث اللغات ). تیره تر. ج ، اکادر. ( آنندراج ). تیره رنگ. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ) ( مهذب الاسماء ). تیره. تیره رنگ. تار. کدرتر. تیره تر. تأنیث آن کدراء. ( یادداشت مؤلف ). آنکه در رنگ آن تیرگی است و مؤنث آن کدراء و ج ، کُدْر: عیش اکدر؛ کدر.( از اقرب الموارد ). || سیل روان در روی زمین. ( از اقرب الموارد ). توجبه که روی زمین را رندد.( منتهی الارب ). || بنات الاکدر؛ خر وحشی منسوب به گشن آن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
اکدر. [ اَ دَ ]( اِخ ) واحد اکادر به معنی جبالی. ( از اقرب الموارد ). اکادر چند کوه است ، واحد آن اکدر. ( منتهی الارب ).
اکدر. [ اَ دَ ] ( اِخ ) ابن حمام بن عامربن صعب اللخمی. پیشوا و مهتر لخم در مصر و از افراد شجاع و خردمند بود. او و پدرش در فتح مصرشرکت داشتند و هنگامی که مردم مصر با عبداﷲبن زبیر بیعت کردند او از طرفداران عبداﷲ بود و به دست مروان حکم به سال 65 هَ. ق. کشته شد. ( از اعلام زرکلی ).
اکدر. [ اَ دَ ] ( اِخ ) اسم سگی است. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه اکدر در فرهنگ معین

(اَ دَ ) [ ع . ] (ص تف . ) ۱ - تیره تر. ۲ - تیره رنگ .

معنی کلمه اکدر در فرهنگ عمید

تیره تر.

معنی کلمه اکدر در فرهنگ فارسی

تیره تر
( صفت ) ۱ - تیره تر. ۲ - تیره رنگ . ۳ - درد آلود .
اسم سگی است

معنی کلمه اکدر در ویکی واژه

تیره
تیره رنگ.

جملاتی از کاربرد کلمه اکدر

آینه‌ای بزدایم از جهت منظر من وای از این خاک تنم تیره دل اکدر من
گفت نار از خاک بی شک بهترست من ز نار و او ز خاک اکدرست
دراو درخت مغیلان کشیده سر به سپهر ز خاک خشک در او چشم مردمان اکدر
بوسه چین کرده لب خشک زمین راز سرشک آنکه برخاکدرش، شیفته شد طبع شفاه
روز نشاط است و خوشی نی گاه خشم و سرکشی بفکن بساط می کشی دع ماکدرخذما صفا
و روی انه کان نائما نصف النهار فنودی یا لقمان هل لک ان یجعلک اللَّه خلیفة فی الارض فتحکم بین الناس بالحقّ؟ فاجاب الصّوت فقال: ان خیّرنی ربّی قبلت العافیة و لم اقبل البلاء و ان عزم علیّ فسمعا و طاعة فانّی اعلم ان فعل بی ذلک اعاننی و عصمنی. فقالت الملائکة بصوت لا یراهم: لم یا لقمان؟ قال لانّ الحاکم باشدّ المنازل و اکدرها یغشاه الظلم من کلّ مکان ان یعن فبالحری ان ینجو و ان اخطأ اخطأ طریق الجنّة و من یکن فی الدّنیا ذلیلا خیر من ان یکون شریفا و من یختر الدّنیا علی الآخرة تفته الدّنیا و لا یصیب الآخرة فعجبت الملائکة من حسن منطقه فنام نومة فاعطی الحکمة فانتبه و هو یتکلّم بها. ثمّ نودی داود بعده فقبلها فلم یشترط ما اشترط لقمان فهوی فی الخطیئة غیر مرّة کل ذلک یعفو اللَّه عنه و کان لقمان یوازره بحکمته فقال له داود طوبی لک یا لقمان اعطیت الحکمة و صرفت عنک‌ البلوی و اعطی داود الخلافة و ابتلی بالبلیّة و الفتنة.