اکتحال

معنی کلمه اکتحال در لغت نامه دهخدا

اکتحال. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) گیاه برآوردن گرفتن زمین. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || بدخواب شدن و پریدن خواب در شب. || اثر غم در چهره پدید آمدن. ( از اقرب الموارد ). || درشدت و سختی افتادن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). در شدت افتادن پس از فراخی. ( از اقرب الموارد ). || مااکتحلت عینی بک ؛ ای مارأیتک. ( از اقرب الموارد ). || سرمه کشیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). سرمه کردن. به چشم کشیدن سرمه و مانند آنرا. ( یادداشت مؤلف ). خویشتن را سرمه در چشم کردن. ( المصادر زوزنی ) ( از تاج المصادر بیهقی ). سرمه در چشم کشیدن. ( غیاث اللغات ). || ( اِمص ) سرمه کشیدگی. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه اکتحال در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) سرمه کشیدن .

معنی کلمه اکتحال در فرهنگ عمید

سرمه به چشم کشیدن.

معنی کلمه اکتحال در فرهنگ فارسی

سرمه به چشم کشیدن
( مصدر ) سرمه کشیدن .

معنی کلمه اکتحال در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] اکتحال یا سرمه کشیدن، یکی از دستورات مستحبی اسلام و از سنت های مؤکد است که هم جنبه پیشگیری دارد و هم به عنوان درمان برخی بیماری ها معرفی شده است.
سرمه کشیدن یکی از آداب زینت و یکی از اعمال پسندیده در شریعت است که برای تمام افراد مرد و زن سفارش شده است؛ البته سرمه کشیدن برای زن مانند سایر زینت ها در مقابل نامحرم حرام است.
مرحوم طبرسی در کتاب مکارم الاخلاق در بیان آداب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله می گوید: «و کان لایفارقه فی اسفاره قارورة الدهن و المکحلة والمقراض و المرآة و السواک و المشط؛ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله میفرمایند: همیشه شش چیز در سفر همراه داشت:
این روایت نیز در کتاب «دعائم الاسلام» از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده است: «انه امر بالا کتحال بالا ثمد و قال صلی الله علیه و آله: علیکم به فانه مذهبة لِلْقَذی مصفاة للبصر؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سفارش کردند که مسلمانان با «اثمد» سرمه بکشند. و ضمن تأکید بر این نوع از سرمه، فرمودند: سرمه به اثمد خار و خاشاک (و آشغالهای داخل چشم) را خارج نموده و چشم را پاک می کند».
نکته جالب این که طبق این روایت، سرمه علاوه بر آثار مادی اثر معنوی نیز دارد.

معنی کلمه اکتحال در ویکی واژه

سرمه کشیدن.

جملاتی از کاربرد کلمه اکتحال

و ابویزید رضی اللّه عنه عجب روزگار مردی بوده است. وی گوید: سرّ ما را به آسمان‌ها بردند به هیچ چیز نگاه نکرد و بهشت و دوزخ وی را بنمودند به هیچ چیز التفات نکرد و از مکنونات و حجب برگذاشتند، فصرتُ طیراً، مرغی گشتم و اندر هوای هویت می‌پریدم تا به میدان ازلیت مشرف شدم ودرخت احدیت اندر آن بدیدم. چون نگاه کردم آن همه من بودم گفتم: «بار خدایا، با منی من مرا به تو راه نیست و از خودیِ خود مرا گذر نیست. مرا چه باید کرد؟» فرمان آمد که: «یا بایزید، خلاص تو از توییِ تو در متابعت دوست ما بسته است، دیده را به خاک قدم وی اکتحال کن و بر متابعت وی مداومت کن.»
پیداست روی جانان اما بپیش چشمی کز توتیای ما زاغ دادند اکتحالش
طغرای آسمان به خط اکتحال چرخ بر نامه مروت او هست رو بخوان
فرمان آمد که: خلاص تو از تویی تو در متابعت دوست ماست محمد عربی دیده را به خاک قدم او اکتحال کن و بر متابعت او مداومت نمای. تعجب از قومی دارم که کسی را چندین تعظیم نبوت بود، آنگاه سخن گوید به خلاف این و معنی این ندانند چنان که بایزید را گفتند فردای قیامت خلایق در تحت لوای محمد علیه الصلوة و السلام باشند. گفت: به خدایی خدای که لوای من از لوای محمد زیادت است که پیغامبران و خلایق در تحت لوای من باشند. یعنی چون منی را نه در آسمان مثل یابند و نه در زمین صفتی دانند. صفات من در غیبت است، و آنکه در سراپردهٔ غیب است از او سخن گفتن جهل محض است و سراسر همه غیبت است. چون کسی چنین بود، چگونه این کس، این کس بود؟ بل که این کس را زبان حق بود و گوینده نیز حق.
چو گردی از ره او خیزد آسمان ز نجوم هزار دیده پی اکتحال بگشاید
نور ار باعتدال نتابد شود دو چشم از تنگی و فراخی محتاج اکتحال
گشت خاک هند زر حالا نمی یابد کسی ذره خاک سیه در هند بهر اکتحال