انفصالی

معنی کلمه انفصالی در فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) ۱ - منصوب به انفصال ، برکنار شده : کارمند انفصالی . ۲ - جدا شده : بخش انفصالی .

معنی کلمه انفصالی در ویکی واژه

منصوب به انفصال، برکنار شده: کارمند انفصالی.
جدا شده: بخش انفصالی.

جملاتی از کاربرد کلمه انفصالی

بداندیشان از او بینند هر ماه انفصالی نو هواخواهان از او یابند هر روزی نوالی نو
تووصل آنوحدتی دان کو حقیقی است بسویش انفصالی مطلقا نیست
در این دو ساله که مسئولیت به ریش گرفت به گه کشید جهانی و انفصالی شد
که ز اشیاء بیند او بی‌انفصالی خود آنکور است با وی اتصالی
ببین به سابقه «رهنما» که افلاطون ز هم‌قطاری او پست و انفصالی شد