انشراح

معنی کلمه انشراح در لغت نامه دهخدا

انشراح. [ اِ ش ِ ] ( ع مص ) گشاده شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). گشاده دل شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ). گشاده شدن دل. ( غیاث اللغات ). || ( اِمص ) شادشدگی دل. نفس کشیدن به آزادی. ( ناظم الاطباء ). گشادگی. ( یادداشت مؤلف ). گشایش دل. گشاده دلی :
قصه آن پیر حلاج این زمان
انشراح سینه ابرار شد.عطار.

معنی کلمه انشراح در فرهنگ معین

(اِ ش ِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) گشاده شدن ، باز شدن . ۲ - (اِمص . ) گشایش (دل ).

معنی کلمه انشراح در فرهنگ عمید

گشاده شدن، باز شدن، گشایش.

معنی کلمه انشراح در فرهنگ فارسی

گشاده شدن، بازشدن ، گشایش
۱ - ( مصدر ) گشاده شدن باز شدن . ۲ - (اسم ) گشایش گشایش دل گشاده دلی .

معنی کلمه انشراح در ویکی واژه

گشایش (دل)
گشاده شدن، باز شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه انشراح

قصهٔ آن پیر حلاج این زمان انشراح سینهٔ ابرار شد
نزد ولی اله داد ز کبر آن دغل به قلب خویش انجلا به صدر خود انشراح
انفتاح العین فی صیب السهام انشراح الصدر فی طعن الرماح
سینه را در کوی ایمان هر نفس انشراح از نور اسلام است و بس
بجوشد تا میاه از انشراح خاک در اردی بخوشد تا گیاه از ارتجاح باد در آذر
و اولین حجابی که در میان حق و بنده است خانه دل است که آن نیز از جمله عوالم حق، و نوری از انوار جمال جمیل مطلق است و پردهای است از پرده های چهره شاهد ازل، و لمعه ای است از لمعات أنوار حی لم یزل و چون آن خانه را از خس و خار هواهای نفسانیه پاک سازی، و آن خلوت سرا را از غیر یاد حق پردازی و زنگ کدورات عالم طبیعت را از آن زدایی، و در آن را به روی اغیار نابکار بندی، و آینه وار مقابل عالم انوار بداری، جمال مقدس در آن تجلی می افکند و گشادگی و انشراح در آن حاصل می گردد، به حدی که احاطه بر جمیع عالم کند و صورت کل در آن جلوه نماید بلی:
و در صنف اول که غرض طلب قربت بود به حضرت عزت چهار شرط رعایت باید کرد: اول آنکه آنچه دهد به طیب نفس و انشراح صدر دهد، و بران تلهف و تأسف ننماید نه در ضمیر و نه بظاهر؛ و دوم آنکه خالص در طلب رضای معبود خویش دهد، نه به جهت توقع شکری یا انتظار جزائی یا التماس نشر ذکری؛ و سیم آنکه معظم آن به درویشان نهفت نیاز دهد، و هر چند سائل را، تا تواند، باید که محروم نگرداند اما اولی آنکه این قسم از صنف دوم شمرد چه تقرب به حضرت عزت به چیزی که باعث بران از دخل باشد نه از خارج بهتر؛ و چهارم آنکه هتک ستر مستحقان نکند به افشا و اظهار آن.
و اما معاشرت با ملوک و رؤسا، عموم مردم را چنان بود که در نصیحت و نیکخواهی ایشان به دل و زبان تقصیر نکنند، و در افشای محامد و ستر معایب ایشان غایت جهد مبذول دارند، و در ادای حقوقی که بر ایشان متوجه باشد مانند خراج و غیر آن انشراح صدر و خوشدلی استعمال کنند، و البته کراهت و انقباض به خود راه ندهند، و در امتثال اوامر و نواهی به قدر طاقت ایستادگی نمایند، و در نگاه داشتن احتشام و هیبت ایشان مبالغت بجای آرند، و در اوقات نوائب و مکاره جان و مال در پیش ایشان از روی محافظت دین و ملت و اهل و ولد و شهر بذل کنند، و کسانی که به خدمت ملوک موسوم نباشند باید که بر طلب قربت ایشان اقدام ننمایند، چه صحبت سلطان به دخول در آتش و گستاخی با سباع تشبیه کرده اند، و کسی که به جوار و معرفت ایشان ممتحن بود لذت عیش و تمتع از عمر برو منغص گردد.
زان انشقاق مه بجهان گشت معجزه کو را بانشراح دلت نسبتی است تام