معنی کلمه اندي در لغت نامه دهخدا
هرچند که بودیم زهجران تو غمگین
اندی که فلک داند قدر و خطر تو.قطران.گر حله حیات مطرز نگرددت
اندی که در نماندت این کسوت از بها.خاقانی.تا چند روزگار دهد دردسر مرا
تا همچو خود همی بشمارد مگر مرا
با اینهمه بدردسری شاکرم از او
اندی که بیشتر نرساند ضرر مرا.سیدحسن اشرف. || شکر.صدشکر. الحمداﷲ که. المنة للّه. منت خدایرا. سپاس. شکر خدای را. ( از یادداشتهای مؤلف ) :
اندی که امیر ما بازآمد پیروز
مرگ از پس دیدنش روا باشد و شاید
پنداشت همی حاسد کو باز نیاید
بازآمد تا هر شفکی ژاژ نخاید.رودکی.گر خوار شدم پیش بت خویش روا باد
اندی که بر مهتر خود خوار نیم خوار.عماره.دایم بود هوای تن تو اسیر عقل
اندی که نیست عقل هوای ترا اسیر.منوچهری.گر گلستان ز باد خزان زرد شد رواست
اندی که سرخ باشد روی خدایگان .عنصری.گر بی پدرت بماند گاه پدرت
اندی که تویی بجایگاه پدرت.معزی.او گر زکرده بازنگردد مگرد گو
اندی که بازگشت بعدل شهنشه است.سیدحسن غزنوی.ما را همه شادی ز غم تست و فزون باد
اندی که غمت هست اگر هیچ غمی نیست.سیدحسن غزنوی.هرچند که بودیم ز هجران تو غمگین
اندی که ز هجران تو شادیم دگر بار.رشید وطواط.با آنکه من از عشق تو رسوای جهانم
هم راضیم اندی که تو زیبای جهانی.