اندوزه

معنی کلمه اندوزه در لغت نامه دهخدا

اندوزه. [ اَ زَ / زِ ] ( اِ ) اندوه. غم. ( فرهنگ فارسی معین ).
اندوزه. [ اَ زَ / زِ ] ( اِ ) بنفشه. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || کاسنی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به اندوژه و اندوشه شود.

معنی کلمه اندوزه در فرهنگ معین

(اَ زِ ) (اِمر. ) اندوه ، غم .

معنی کلمه اندوزه در فرهنگ فارسی

( اسم ) اندوه غم .
اندوه . غم

معنی کلمه اندوزه در ویکی واژه

اندوه، غم.

جملاتی از کاربرد کلمه اندوزه

شیخ الاسلام گفت: التصوف والتصرف لایکون. تصرف و تصوف بهم نبوده دنیا دریغ داشتن و آنرا قیمت نهادن. مرد را از تصوف بیرون برد پاک، چنانک موی از آرد. کی تصوف نه دنیا دست بداشتن است، کی آن بهره، زاهدانست تصوف بادتیاتها ونست، صوفیان خوش که اگر ملک دنیا دارد، ازان تو از وی دریغ نداری، و چون داری آنرا قیمت ننهی، و اندوه، بران نخوردی، و اندوزه نکنی، و گر همه دنیا یک لقمه کنی و در دهان درویشی نهی، نه اسراف باشد، کی در نشایست اللّه تعالی بکار بری و بدهی. اللّه تعالی از دست تو چندان ترک دنیا نخواست، کی از دل تو ترک دوستی آن خواسته. الدنیا مدرة لک فیها غبرة. کسی گفت: کی دنیا همه کلوخ است، ترا ازان کلوخ گرد.