انجاء

معنی کلمه انجاء در لغت نامه دهخدا

انجاء. [ اِ ] ( ع مص ) رهانیدن. ( منتهی الارب ). ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) ( مصادر زوزنی ). یقال :انجاه اﷲ؛ برهاند او را خدای. || درخت بریدن. || بریدن فرمودن درخت را. || پوست بازکردن. || بازگشتن ابر. || رسیده شدن میوه درخت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). یقال : انجت النخلة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || خوی برآوردن. || آشکار کردن. || تیز دادن. || پلیدی کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || یقال : شربت دواء فما انجاه ؛ ای ماه اقامه . ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || حاجت خود برآمدن. || بیرون کشیدن. || اغوا ساختن. ( آنندراج ).

معنی کلمه انجاء در فرهنگ معین

(اِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - رهانیدن ، رهایی دادن . ۲ - آشکار کردن .

معنی کلمه انجاء در ویکی واژه

رهانیدن، رهایی دادن.
آشکار کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه انجاء

ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ فیما فرض علیکم من الوضوء و الغسل و التیمم، «من حرج» ای ضیق. میگوید: اللَّه نمیخواهد بر شما تنگی در دین، بلکه دین بر شما فراخ کرد، باین رخصتها که داد، و آسانی فرمود. «و لکن یرید لیطهرکم» من الاحداث و الجنابات و الذّنوب و الخطیئات، لکن میخواهد که شما را پاک گرداند باین وضو و غسل که فرمود از حدث و جنابت از روی ظاهر، هم از معصیت از روی باطن، وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ و تا نعمت خود بر شما تمام کند بروشن داشتن راه دین و در آموختن کار دین، و قیل: بانجاءکم من النار، و ادخالکم الجنة، یدل علیه ما
ای لسبّ السبّ، فلما اسند الفعل الی المصدر فرفعه به نصب الکلاب. و قال القیتبیی من قرأ بنون واحدة و التّشدید انّما اراد ننجی من التنجیة الّا انّه ادغم و حذف نونا طلبا للخفة و لم یرضه النحویون لبعد مخرج النّون من الجیم، و الادغام یکون عند قرب المخرج. و قرأ الباقون ننجی بنونین مخففة الجیم من الانجاء، و الوجه انّه هو الاصل لانّ الاولی من النونین حرف المضارعة و الثانیة فاء الفعل لانّ وزنه نفعل مثل نکرم، و اما کتبه فی المصحف بنون واحدة فلانّ النون الثانیة ساکنة غیر ظاهرة علی اللسان فحذفت کما فعلوا فی الا حذفوا النون من ان لخفائها اذ کانت مدغمة فی اللام، و قیل کتب بنون واحدة کراهة لاجتماع مثلین فی الخط و هذا الوجه احسن.
وَ نادی‌ نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی و قد وعدتنی ان تنجینی و اهلی، و ذلک فی قوله تعالی: وَ أَهْلَکَ بار خدایا تو مرا گفته‌ای که ترا و کسان ترا از غرق برهانم و این پسر از کسان من بود، وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْکَمُ الْحاکِمِینَ ربّ العالمین او را جواب داد که: إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ ای من اهل دینک. و قیل: لیس من اهلک الّذین وعدتک انجاءهم. روایت کنند از علی (ع) که گفت‌ لم یکن ابنه و انّما کان ابن امرأته من زوج آخر، و لهذا قال: من اهلی و لم یقل: منّی.
ثُمَّ أَغْرَقْنا بعد انجاء نوح و من معه الْباقِینَ من قومه. و فی الآیة تنبیه علی انّ نوحا (ع) کان مبعوثا الی من علی وجه الارض. الا تری انّه قال فی قصّة موسی و فرعون: ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ و قال هاهنا: ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقِینَ و کذلک تبیّن فی دعائه حیث قال: رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً و قال سبحانه: وَ جَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقِینَ.