الولو

معنی کلمه الولو در لغت نامه دهخدا

الولو. [ اُ ] ( اِ ) لولو. وجودی وهمی که بچه های خرد را بدان ترسانند. این لفظ را بصورت مخفف لولو بیشتر استعمال کنند. ( فرهنگ نظام ). رجوع به لولو شود. || مَتَرسی که در مزارع نصب کنند. ( از فرهنگ نظام ).
- الولوی سر خرمن .
- مثل الولوی سر خرمن .

معنی کلمه الولو در فرهنگ فارسی

لو لو . وجودی وهمی که بچه های خرد را بدان ترسانند .

معنی کلمه الولو در ویکی واژه

مترادف با لولوخورخوره زبان فارسی، در گویش بهاری موجودی خیالی که مادران با آن کودکان را می‌ترسانند‌. در فهرست اسامی سلاله اکدی تحت عنوان الولو و در فهرست پیشوایان کوتی به نام الولومس همچنین در فهرست سلطنتی شومر تحت عنوان الولومش آمده.

جملاتی از کاربرد کلمه الولو

«فقال ربّ اوزعنی»، ای الهمنی. و قیل اوزعنی، ای حرّصنی، و فلان موزع ای مولع، من الوزوع و هو الولوع. و قیل الایزاع من الوزع و هو الکفّ ای اعزنی بشکرک و کفّنی عن کفرک، فان من کفّک عن شی‌ء فقد اعزاک بالکفّ عنه، و النعمة الّتی استوجب سلیمان شکرها هی نعمة العدل الّتی حمل النّملة علی الشّهادة له بها فی قولها: وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ لانّ فی قولها شهادة انّه لا یطأ الذّرّ مع بسطة ملکه، و قیل: النّعمة النّبوة و الملک الّذی لا ینبغی لاحد من بعده «و علی والدیّ» یعنی انعمت علی والدی و هو داود بن ایشا بالنّبوة و تسبیح الجبال و الطّیر معه و صنعة اللبوس و الانة الحدید و غیرها و علی والدتی و هی بتشایع بنت الیاین کانت امرأة اوریان التی امتحن بها داود و هی امرأة سلمة زاکیة طاهرة، و هی الّتی قالت له: یا بنیّ لا تکثرنّ النّوم‌ باللّیل فانّه یدع الرّجل فقیرا یوم القیامة وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً ای و الهمنی ان اعمل صالحا، «ترضیه» ای ثبّتنی علی الشّکر «وَ أَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبادِکَ الصَّالِحِینَ» ای فی الجنّة مع الانبیاء و لا یدخل الجنّة احد الا برحمتک. نهی رسول اللَّه (ص) عن قتل اربعة من الدّوابّ: الهدهد و الصّرد و النّحلة و النّملة.
قوله تعالی: وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلًا الآیة... جلیل است و جبّار خدای جهانیان، کریم و غفّار، نام‌دار، رهی‌دار، مهربان، واحد و احد در نام و نشان، بکرم خویش نوازنده بندگان، بفضل خویش سازنده کار ایشان، پیدا کننده نور عنایت خویش بر دوستان، و آراینده دوستان خویش بلباس احسان. خداوندی بخشاینده، و بر بخشودن پاینده، و هر کس را بر خویش نماینده، هر کس را چنان که سزای اوست، و بقدر و اندازه و روش اوست، و از هر کس آن درخواهد که در وسع و توان اوست. نه‌بینی که مستضعفان راه شریعت را چون رخصت نمود بنکاح کنیزک، گفت: اگر از طول حرّه درمانید، و آرزوی نکاح پدید آید، کنیزک را بزنی کنید، و شهوت خویش را مدافعت مکنید، چون نمیتوانید و سنّت ایشان را مدد میدهد که: «الدّنیا متاع، و خیر متاع الدّنیا المرأة الصّالحة»، و «تزوّجوا الودود الولود، فانّی مکاثر بکم الأمم»، «وعلیکم بالأبکار فانّهنّ اعذب افواها، و انتق ارحاما، و ارضی بالیسیر.»
فقال النّاس: لا اله الّا اله عبد اللَّه بن تامر، لا دین الّا دینه. فغضب الملک و اغلق باب المدینة و اخذ افواه السّکک و خدّا خدودا و ملاه نارا ثمّ عرضهم علیها رجلا رجلا، فمن رجع عن الاسلام ترکه، و من قال: دینی دین عبد اللَّه بن تامر القاه فی الاخدود فاحرقه. و کان فی مملکته امرأة اسلمت فیمن اسلم و لها اولاد ثلاثة، احدهم رضیع. فقال لها الملک: ارجعی عن دینک و الّا القیتک و اولادک فی النّار. فابت، فاخذ ابنها الاکبر فالقیها فی النّار. ثمّ قال لها: ارجعی عن دینک. فابت، فالقی الثّانی فی النّار. ثمّ قال لها: ارجعی، فابت، فاخذوا الصّبیّ منها لیلقوه فی النّار فهمّت المرأة بالرّجوع، فقال الصّبیّ: یا امّاه لا ترجعی عن الاسلام فانّک علی الحقّ و لا بأس علیک، فالقی الصّبیّ فی النّار و القیت امّه علی اثره. و فی روایة قال لها: یا امّاه ما هی الّا غمیضة، فاصبری و لا تنافقی فانّ بین یدیک نارا لا تطفأ. و قال محمد بن اسحاق عن عبد اللَّه بن ابی بکر انّ خربة احتفرت فی زمن عمر بن الخطاب فوجدوا عبد اللَّه بن تامر واضعا یده علی ضربة فی رأسه، اذا امیطت یده عنها انبعثت دما و اذا ترکت ارتدّت مکانها، و فی یده خاتم من حدید فیه «ربّی اللَّه». فبلغ ذلک عمر فکتب عن اعیدوا علیه الّذی وجدتم علیه. و قال الربیع بن انس نجّی اللَّه المؤمنین الّذین القوا فی النّار بقبض ارواحهم قبل ان تمسّهم النّار و خرجت النّار الی من علی شفیر الاخدود من الکفّار فاحرقتهم. و کان رسول اللَّه (ص) اذا ذکر اصحاب الاخدود تعوّذ باللّه من جهد البلاء. و قوله: النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ بدل عن الاخدود و «الوقود» الحطب، ای ذات الحطب الکثیر و «الوقود» بضمّ الواو الاتّقاد و الاشتعال. و قیل: «الوقود» مصدر کالولوع و الطّهور و الوضوء.
چرا چون تو فرزند ناورد دیگر و ان کانت الدهر ذات الولودی