التماع
معنی کلمه التماع در فرهنگ معین
معنی کلمه التماع در فرهنگ عمید
۲. پریدن رنگ.
۳. ربودن چیزی.
معنی کلمه التماع در ویکی واژه
برافروختن.
جملاتی از کاربرد کلمه التماع
گرگ برفت و این رسالت چنانکه شنیده بود، به محلِّ ادا رسانید. شاه پیلان را از استماعِ این سخن دلایلِ التماع غضب در پیشانی پدید آمد. آشفته و جگر از شعلهٔ حقد تافته، افسارِ توسنِ طبیعت بگسست و عنانِ تمالک از دست بداد و در همان مجلس یکی از سفهاءِ سفرا که وقاحت به گره پیشانی باز بسته بود و صباحت از روی آزرم دور کرده، به درشتگویی و زشتخویی و بیشرمی و کمآزرمی موصوف و معروف، از زمرهٔ آن شدادِ غِلاظ که گفتهاند: کَلَامُهُم شَرَرٌ وَ اَنفَاسُهُم شُوَاظٌ، اختیار کرد؛ پیش خواند و گفت: برو شیر را از من پیغام بگذار و بگوی که تو در مجلسِ معرکهٔ مردان که ساقیانِ اجل شرابِ خون به کاسهٔ سرِ دلیران دهند و مردانِ کار کباب از دل شیران بر آتش شمشیر نهند، جرعهکشی نکردهای، از صدمهٔ پایِ پیل چه خبر داری؟