اقماع

معنی کلمه اقماع در لغت نامه دهخدا

اقماع. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ قَمع. ( منتهی الارب ). و قِمع و قِمَع، بمعنی قیف. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). رجوع به قمع شود.
اقماع. [ اِ ] ( ع مص ) خوار و شکسته کردن کسی را. ( آنندراج ). خوار و حقیرگردانیدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اذلال و قهر. ( تاج المصادر ). || آب در گلو فروشدن بی کشیدن و بی فروبردن آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || کوهان کردن شتر بچه ودراز شدن کوهان آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || راندن و دفع کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بازایستادن و بازداشتن از کاری. ( آنندراج ).

معنی کلمه اقماع در فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - خوار کردن ، حقیر گردانیدن . ۲ - شکستن ، مغلوب کردن . ۳ - راندن ، دفع کردن .

معنی کلمه اقماع در فرهنگ عمید

۱. خوار کردن، کسی را حقیر کردن.
۲. مغلوب کردن، برانداختن.
۳. راندن، دفع کردن.

معنی کلمه اقماع در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - خوار کردن حقیر گردانیدن کسی را . ۲ - شکستن مغلوب کردن . ۳ - راندن دفع کردن .
جمع قمع بمعنی قیف

معنی کلمه اقماع در ویکی واژه

خوار کردن، حقیر گردانیدن.
شکستن، مغلوب کردن.
راندن، دفع کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه اقماع

شیخ گفت رسول گفت صلی اللّه علیه من یقرع ابواب الجنة من امتی فقراؤها و اکثر اهل الجنة من امتی ضعفاؤها و شرار امتی من یساق الی النار الاقماع، قیل یا رسول اللّه و من الاقماع؟ قال صلی اللّه علیه اذا اکلوا لم یشبعواواذا جمعوا لم یستغنوا.