اقراف

معنی کلمه اقراف در لغت نامه دهخدا

اقراف. [ اِ ] ( ع مص ) نزدیک کسی رفتن ودرآمیختن. || تهمت بر کسی نهادن. || عیب کردن و ببدی یاد کردن. || سرایت کردن بیماری از کسی به دیگری. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || بد نژاد شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ).

معنی کلمه اقراف در ویکی واژه

شکاف بزرگ بر روی سقف که نور از آن به جایی تاریک بتابد.
ag raf

جملاتی از کاربرد کلمه اقراف

در پایان مارس ۱۹۴۵، نیروهای شوروی، زنجان، را ترک کردند. در یکم آوریل (۱۲ فروردین)، شاهی، میانه و در دوم آوریل، بندرشاه از نیروهای شوروی تخلیه شد. در همان روز موتولف، تلفنی به باقراف دستور داد که پیشه‌وری را برای گفتگو با نمایندگان تهران و دادن امتیاز مورد انتظار آماده کنند و نمایندگان شوروی در تبریز با وی به تفاهم برسند.