اقتناص

معنی کلمه اقتناص در لغت نامه دهخدا

اقتناص. [اِ ت ِ ] ( ع مص ) شکار کردن. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ) : اولیای دولت را بر اقتصاص و اقتناص او تحریض داد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
کی دهد زندانیی در اقتناص
مرد زندانی دیگر راخلاص.مولوی.|| کسب کردن. ( غیاث اللغات از کنز و لطائف ) ( آنندراج ).

معنی کلمه اقتناص در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - شکار کردن . ۲ - کسب کردن .

معنی کلمه اقتناص در فرهنگ عمید

۱. شکار کردن.
۲. [مجاز] کسب کردن.

معنی کلمه اقتناص در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - شکار کردن . ۲ - اسارت .

معنی کلمه اقتناص در ویکی واژه

شکار کردن.
کسب کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه اقتناص

کی دهد زندانیی در اقتناص مرد زندانی دیگر را خلاص
از بهر اقتناص مرادات تو جهان از پیسه ریسمان زمانه کمند کرد
وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ ای لا تعتدوا باقتناص السّمک فیه. ورش از نافع: «لا تعدّوا» خوانده، بفتح عین و تشدید دال، و اصل آن لا تعتدوا است. «تا» در دال مدغم کردند، تقارب را، و حرکتش نقل با عین کردند، تا مفتوح گشت. و قالون و اسماعیل هر دو از نافع: «لا تعدّوا» خوانند بسکون عین و تشدید دال، و مرادهم لا تعتدوا است، «تا» در دال مدغم کردند، لکن حرکتش با عین ندادند، بلکه عین را ساکن بگذاشتند بر اصل خویش، و بیشترین نحویان این را روا نمیدارند، میگویند: ما قبل مدغم چون ساکن باشد جائز نبود، که آن گه دو ساکن مجتمع شوند، الّا اگر ساکن الف بود که حرف مدّ است نحو: دابّة و شابّة و حاقّة و طامّة، زیرا که مدّ بجای حرکت است. امّا ایشان که روا داشتند گفتند: این همچنانست که ثوب بکر، و حبیب بکر، که روا بود که آن را مدغم کنند، گویند: ثوب بکر و حبیب بکر، چون روا است که واو و یا، گرچه هر دو حرف لین‌اند، با نقصان مدّ که در ایشانست با الف که تمام مدّ است درین باب مانند کنند، تا دو ساکن که اوّل آن نه الف باشد و ثانی آن مدغم بود مجتمع شود. همچنین این معنی در «تعدّ و» و «یخصّمون» و امثال آن، مع عدم المدّ روا بود. باقی «لا تعدوا» خوانند با سکون عین و تخفیف دال، و این مشهورتر است چنان که در سورة الاعراف گفت: إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ، و این از: عدا یعدو است، و حجّت این قراءت آنست که گفت: فَمَنِ ابْتَغی‌ وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ. و حجّت قراءت ورش و قالون و اسماعیل آنست که در سورة البقرة گفت: وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ.
آری، گویا دنیا چاهی است عمیق، که نهایتی از برای عمق آن نیست و از برای آن طبقات بی نهایتی است، هر که به طبقه اول آن افتاد از آنجا به طبقه پائین تر می افتد و از آنجا به طبقه دیگر و همچنین همیشه در پائین افتادن است نظر کن ببین که آنچه را انسان به آن محتاج است منحصر است به خوراک و پوشاک و مسکن و از برای تدارک اینها پنج صنعت حادث شد که زراعت است و شبانی و بافندگی و بنائی و اقتناص، که عبارت است از دست آوردن مباحات به صید کردن و معدن شکافتن و خارکنی و هیمه شکنی و بر هر یک از این پنج صنعت صنعتهای بسیار مترتب شد با این همه صناعتها که در دنیا ملاحظه می کنی پیدا شد و هیچ احدی نیست مگر اینکه مشغول به یکی یا بیشتر از این شغلها هست، و به جهت اخذ کردن این سه چیز، تمام عالم مشغول شده اند مگر اهل بطالت و کسالت که از بدو طفولیت و هرزگی نشو و نما یافته اند و به این جهت لابد شده اند که از آنچه دیگران تحصیل می کنند أخذ نمایند و به این سبب دو شغل خبیث رذل هم رسید که یکی دزدی و دیگری گدائی است و هر کدام از اینها نیز انواع بسیار و اقسام بی شمار دارند.