اقتضاب

معنی کلمه اقتضاب در لغت نامه دهخدا

اقتضاب. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بریدن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || سوار گردیدن شتر ماده را پیش از رام شدن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چاروای نیاموخته را سوار شدن. اشتر را پیش از ریاضت برنشستن. ( تاج المصادر ). || اقتضاب الکلام ؛ ببدیهه گفتن سخن را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ببداهت و ارتجال و بی اندیشه و رویه و فکر گفتن. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.

معنی کلمه اقتضاب در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) بریدن شاخه از درخت .

معنی کلمه اقتضاب در فرهنگ عمید

۱. بریدن شاخه از درخت.
۲. بدیهه گفتن کلام.
۳. (ادبی ) = اشتقاق

معنی کلمه اقتضاب در فرهنگ فارسی

بریدن، بریدن شاخه ازدرخت ، بدیهه گفتن کلام
( مصدر ) ۱ - بریدن شاخه از درخت . ۲ - اشتقاق

معنی کلمه اقتضاب در ویکی واژه

بریدن شاخه از درخت.

جملاتی از کاربرد کلمه اقتضاب

و اگر کسی گوید که میان مخالفان اندر طبایع الفت طبیعی است، ما مر او را گوییم که پیش از این بیان کردیم که آنچه مر او را همی طبع گویند، قسر است. و اکنون بر تقویت آن قول گوییم: گرمی با خشکی اندر جوهر آتش موتلفانند و این ایتلاف مر ایشان را به قهر است نه به طبع. و برهان بر درستی این قول آن است که گوییم: گرمی با سردی ضدانند بی شکی، اگر الفت خشکی با یکی از این دو ضد به طبع است، واجب آید که الفت او با آن دیگر ضد به قهر باشد، و روا نباشد که یک چیز با دو ضد به طبع موافق باشد، اعنی اگر طبع خشکی موافق گرمی باشد لازم آید که مخالف سردی باشد که ضد موافق اوست و ضد موافق چیز ضد چیز باشد. و چو درست کردیم که ایتلاف خشکی با سردی به قسر است، لازم آید که ایتلاف او با ضد سردی که آن گرمی است نیز به طبع باشد، از بهر آنکه ساختگی خشکی با سردی اندر خاک همان ساختگی است که مر خشکی راست با گرمی اندر آتش بی هیچ تفاوتی. پس اگر خصم ما گوید که (چو) درست کردی که ساختگی خشکی با سردی به قهر است، اقرار کرده باشی که ساختگی خشکی با گرمی به طبع است، از بهر آنکه گرمی ضد سردی است و هر چه با ضدی به قهر سازد با دیگر ضد به طبع سازد، ما را گوییم کز این چهار مفردات دو ضدان اند چو گرمی (و سردی و چو تری و) خشکی (و) دو مخالفانند چو گرمی با خشکی و چو سردی با تری، و دعوی تو اندر (ایتلاف) ایشان به طبع بر اقتضایی است بی برهان و چو بر آن اقتضاب همی رویم به برهان، همی درست شود که آن اقتضاب درست شده است، چنانکه ظاهر کردیم و گفتیم که اگر ایتلاف خشکی با گرمی به طبع است، لازم آید که ایتلاف (او) با سردی به قهر است، و این برهان همی باطل کند مر آن اقتضاب را. و چو بر این قول منطقی لازم آید که ایتلاف خشکی با سردی به قهر است، اگر مر این قول را بر عکس گوییم که اگر ایتلاف خشکی با سردی به طبع است لازم آید که ایتلاف خشکی باگرمی به قهر باشد، همان حکم واجب آید بر این مقدمات شرطی. پس درست کردیم که ایتلاف میان مفردات طبایع اندر اقسام جسم به قهر است نه به طبع البته.