افسون دمیدن

معنی کلمه افسون دمیدن در لغت نامه دهخدا

افسون دمیدن. [ اَ دَ دَ ] ( مص مرکب ) دمیدن کلمات عزایم و سحر :
لب روزگار از غایت صدق
فسون مهر بر رویش دمیده.نصیر همدانی ( ازارمغان آصفی ).بسکه بر من چشم او افسون سودا میدمد
جای ناخن حلقه زنجیرم از پا میدمد.محمدقلی سلیم ( از آنندراج ).

معنی کلمه افسون دمیدن در فرهنگ معین

( ~. دَ دَ )(مص ل . ) سحر گفتن ، جادو کردن .

معنی کلمه افسون دمیدن در فرهنگ فارسی

دمیدن کلمات عزایم و سحر

معنی کلمه افسون دمیدن در ویکی واژه

سحر گفتن، جادو کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه افسون دمیدن

چون ربشه در این باغ به افسون دمیدن سر بر نکشی تا نخوری پای دویدن
چو شد نزدیک از آن افسون دمیدن هلاک مرغ دام از بس طپیدن
جنونم محتشم دیدی دم از افسون ببند اکنون که من عاقل نخواهم شد ازین افسون دمیدن‌ها