افتراض

معنی کلمه افتراض در لغت نامه دهخدا

افتراض. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) فریضه کردن و واجب گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). سنت ساختن و واجب گردانیدن خدای احکام را بر بندگان. ( از اقرب الموارد ). واجب کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). فَرض. ( یادداشت مؤلف ). مفترض الطاعة؛ آنکه اطاعت امر او واجب است. || نیست و نابود شدن قوم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). منقرض شدن قوم. ( از اقرب الموارد ). || مرسوم گرفتن لشکر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). عطیه و مواجب گرفتن لشکر. ( از اقرب الموارد ). || نزد منطقیان راهی است برای بیان و اثبات عکس بعض قضایا و آن چنانست که ذات موضوع را امری معین فرض کنند و وصف عنوانی موضوع و محمول را هر دوبر آن حمل کنند تا مفهوم عکس حاصل آید و بدان جهت فرض کردن موضوع را معتبر دانسته اند تا قضایای خارجی وحقیقی را هر دو شامل گردد. بنابراین فرض در اینجا بمعنای اعم کلمه است تا جامع تحقیق باشد و وصف موضوع به وجه اثباتی حمل کنند تا عکس مطلوب حاصل شود به این ترتیب که از این دو مقدمه قیاسی تشکیل میدهند که عکس مطلوب را اثبات کنند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و بتعبیر دیگر دلیل افتراض بمنظور اثبات جهت قضیه درعکس نقیض قضایای موجهه بکار برده می شود بر این ترتیب که گویند عکس نقیض مشروطه خاصه و عرفیه خاصه ، عرفیه خاصه است بدلیل افتراض. یعنی اگر خلاف آن فرض شود نتیجه ای گرفته می شود که کذب آن محل توافق است و بدان جهت که از بطلان عکس مطلبی اثبات عین آن می شود آنرا قیاس خلف گویند. ( از حاشیه ملاعبداﷲ ). و رجوع به اساس الاقتباس و شرح شمسیه در بحث از نقیض موجهات شود.

معنی کلمه افتراض در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) واجب گردانیدن ، فریضه کردن .

معنی کلمه افتراض در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] افتراض در منطق به معنای تبدیل قضیه کلی به جزئی و جزئی به کلی است.
تبدیل قضیه کلی به جزئی و جزئی به کلی را در اصطلاح علم منطق افتراض گویند. اگر بخواهند قضیه جزئیه را به قضیه کلیه مبدل سازند، آن بعض را که محکوم علیه است، به فرض تعیین می کنند، و لفظی مفرد محصّل یا معدول به جای آن می نهند. مثلا اگر بخواهند قضیه جزئیه «بعضی مردمان کاتب نیستند» را کلی کنند، می گویند: «هیچ امیی کاتب نیست». و چون بخواهند قضیه «بعضی مردمان کاتب هستند» را کلی کنند، گویند «هر غیر امیی کاتب است». «و اگر صغری سالبه بود، قلب مقدمات کنند، و اگر عکس و قلب مفید نباشند بسبب آنکه صغری سالبه جزوی باشد، افتراض کنند، و گاه به خلف بیان کنند».
خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس، ص۱۹۹.
۱. ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس، ص۱۹۹.
خوانساری، محمد، فرهنگ اصطلاحات منطقی به انضمام واژه نامه فرانسه و انگلیسی، ص۲۷.
...

معنی کلمه افتراض در ویکی واژه

واجب گردانیدن، فریضه کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه افتراض

فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ ای من القرآن تطوّعا حثّهم علی التّطوّع بالتّهجّد ترغیبا و نسخ افتراضه ترفیها.