اعتزاز

معنی کلمه اعتزاز در لغت نامه دهخدا

اعتزاز. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) عزیز شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). و با حرف «باء» متعدی شود، یقال : اعتز بفلان ؛ ای عد نفسه عزیزة به. ( منتهی الارب ) :
وآن قلم اندر بنانش گه معز و گه مذل
دشمنان زو بامذلت ، دوستان بااعتزاز.منوچهری.کرا جامه عز ببرید دنیا
بدین بازگردد بدو اعتزازش.ناصرخسرو.از سر اعتزاز بعزت ملک و اعتزاز بنخوت پادشاهی از او سخنهای نالایق حادث میگشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 340 ). || گرامی و عزیز شمردن. ( منتهی الارب ). و بدین معنی نیز با حرف «باء» متعدی شود. ( از منتهی الارب ).

معنی کلمه اعتزاز در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) عزیز دانستن . ۲ - (مص ل . ) عزیز شدن . ۳ - (اِمص . ) عزت ، ارجمندی .

معنی کلمه اعتزاز در فرهنگ فارسی

عزیزشدن، گرامی شدن، برتری یافتن ، عزیزشمردن، گرامی داشتن
۱ - ( مصدر ) عزیز شمردن گرامی داشتن ۲ - ( مصدر ) عزت ارجمندی .

معنی کلمه اعتزاز در ویکی واژه

عزیز دانستن.
عزیز شدن.
عزت، ارجمندی.

جملاتی از کاربرد کلمه اعتزاز

بود زان هفت تن کاهل نیازند بظل عرش با صد اعتزازند
کرا جامهٔ عز بربود دنیا به دین باز گردد بدو اعتزازش
هم همایون خلعتش را لازم آمد اعتزاز هم مبارک‌طلعتش را واجب آمد احترام
اسلام را بهشمت او هست اعتزاز و ایام را بخدمت او هست افتخار
فزاید هر زمان بر اعتزازش بهر شیئی نماید دلنوازش
وان قلم اندر بنانش گه معز و گه مذل دشمنان زو بامذلت، دوستان با اعتزاز