اصهار. [ اِ ] ( ع مص ) بدامادی پیوستن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). داماد کسی شدن ، یقال : اصهر بفلان ؛ یعنی داماد فلان شد. ( از ناظم الاطباء ). پیوستن به محرمیت یا به نسبت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). اصهار به قومی ؛ پیوند کردن با آنان به محرمیت یا به جوار یا به نسبت یا زناشویی. ( از اقرب الموارد ). اصهار به قومی و بسوی قومی ؛ در میان ایشان صهر شدن. ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ). || اصهار جیش به جیش ؛ نزدیک شدن برخی از آنان به برخی. ( از اقرب الموارد ). و این معنی به نقل صاغانی و زمخشری است. ( از تاج العروس ). || نزدیک کردن چیزی را به چیزی ، و از این معنی است حدیث : انه کان یؤسس مسجد قبا فیصهر الحجر العظیم الی بطنه ؛ یعنی آنرا به شکم خود نزدیک کرد. ( از تاج العروس ). اصهار. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ صِهْر. اهل بیت زن از داماد و پدرزن و برادرزن و دیگران ، در مقابل اَحماء که اهل بیت مرداست و از دو جهت صهر نیز گویند. ( منتهی الارب ). ج ِ صهر، خویشی و قرابت و حرمت و تزوّج و مصاهرت. ( آنندراج ). ج ِ صهر که به معانی قرابت و حرمت ختونت و قبر و شوهر دختر کسی و شوهر خواهر کسی ( داماد ) است ، و اختان بمعنی اصهار نیز باشد یعنی هر یک برای دیگری صهر است. و جوهری گوید اصهار اهل بیت زن است. و از خلیل نقل کرده اند که برخی از عرب صهر را بطور کلی از اَحماء و اَختان هم میشمرند. ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ). و برخی محقق دانسته اند که نزدیکان شوهر احماء و نزدیکان زن اختان اند و صهر جامع بین هر دو باشد و این گفته اصمعی است. و ابن سیده گوید: و چه بسا که صهر را از قبر از اینرو کنایه آورده اند که تازیان دختران را هلاک می کردند و آنها را زنده بگور می کردند ومیگفتند: آنان را با قبر تزویج کردیم ، سپس این لفظ در اسلام استعمال شده و گفته اند: نیکو تزویجی ( صهری ) است قبر. و برخی گفته اند این معنی برحسب همانندی است یعنی آنچه جانشین صهر می شود. ابن اعرابی گفت : صهر، شوهر دختر یا خواهر کسی است و ختن پدر زن و برادر زن وی است ، و اختان اصهار نیز هست. ( از تاج العروس ).
معنی کلمه اصهار در فرهنگ معین
(اِ. ) [ ع . ] (مص ل . ) به دامادی پیوستن .
معنی کلمه اصهار در فرهنگ عمید
= صهر
معنی کلمه اصهار در فرهنگ فارسی
( مصدر ) بدامادی پیوستن . جمع سهر . اهل بیت زن از داماد و پدر زن و برادر زن و دیگران در مقابل احمائ که اهل بیت مرد است و از دو جهت صهر نیز گویند .
جملاتی از کاربرد کلمه اصهار
قال علی (ع): «النسب ما لا یحلّ نکاحه، و الصهر ما یحلّ نکاحه، فالنسب ما یوجب الحرمة و الصهر ما لا یوجبها»، و قیل النسب من القرابة و الصهر الخلطة التی تشبه القرابة و هو السبب المحرّم للنکاح. قال ابن عباس: حرّم اللَّه تعالی سبعا نسبا و سبعا صهرا: اما النسب فقوله تعالی: حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ الی قوله: وَ بَناتُ الْأُخْتِ، و اما الصّهر فقوله: وَ أُمَّهاتُکُمُ اللَّاتِی أَرْضَعْنَکُمْ الی قوله: وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ و تمام السّبع قوله و: لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ مِنَ النِّساءِ، و قیل النسب البنون و الصهر البنات، لانّ من قبلهنّ تکون الاصهار، و الصّهر المتزوّج بابنة الرجل. قال ابن سیرین: «نزلت هذه الایة فی النّبیّ (ص) و علی (ع)، زوّج فاطمة علیا و هو ابن عمّه و زوّج ابنته فکان نسبا و صهرا» ابن سیرین گفت: این آیت در شأن مصطفی (ص) و علی (ع)، فرود آمد که مصطفی دختر خویش را فاطمه بزنی بعلی داد. علی پسر عمّ وی بود و شوهر دخترش، هم نسب بود و هم صهر. و قصّه تزویج فاطمه آنست که مصطفی علیه السلام روزی در مسجد آمد شاخی ریحان بدست گرفته سلمان را گفت: یا سلمان رو علی را بخوان. رفت و گفت: یا علی! اجب رسول اللَّه. علی گفت: یا سلمان رسول خدا را این ساعت چون دیدی و چون او را گذاشتی؟ گفت: یا علی سخت شادمان و خندان چون ماه تابان و شمع رخشان. علی آمد بنزدیک مصطفی و مصطفی آن شاخ ریحان فرادست علی داد، عظیم خوش بوی بود. گفت: یا رسول اللَّه این چه بویست بدین خوشی؟ گفت: یا علی از آن نثارها است که حوریان بهشت کردهاند بر تزویج دخترم فاطمه گفت: با که یا رسول اللَّه؟ گفت: با تو یا علی، در مسجد نشسته بودم فریشتهای درآمد بر صفتی که هرگز چنان ندیده بودم، گفت نام من محمود است و مقام من در آسمان دنیا، در مقام معلوم خودم بودم ثلثی از شب گذشته که ندایی شنیدم از طبقات آسمان که: ای فریشتگان مقربان و روحانیان و کروبیان همه جمع شوید در آسمان چهارم. همه جمع شدند و همچنین سکان مقعد صدق و اهل فرادیس اعلی در جنات عدن حاضر گشتند. فرمان آمد که ای مقربان درگاه و ای خاصگیان پادشاه! سوره: هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ برخوانید. ایشان همه بآواز دلربای و الحان طربافزای سورة هل اتی خواندن گرفتند. آن گه درخت طوبی را فرمان آمد که تو نثار کن بر بهشتها بر تزویج فاطمه زهرا با علی مرتضی. و درخت طوبی در بهشت همچون آفتاب است در دنیا، چون آفتاب در دنیا بالا گرفت هیچ خانه نماند که از وی شعاع در آن نیفتد، همچنین در بهشت هیچ قصر و غرفه و درجهای نیست که از درخت طوبی در آنجا شاخی نیست. پس طوبی بر خود بلرزید و در بهشت گوهر و مروارید و حلهها باریدن گرفت، پس فرمان آمد تا منبری از یک دانه مروارید سپید در زیر درخت طوبی بنهادند، فرشتهای که نام وی راحیل است و در هفت طبقه آسمان فرشته ازو فصیحتر و گویاتر نیست بآن منبر برآمد و خدای را جل جلاله ثنا گفت و بر پیغامبران درود داده آن گه جبّار کائنات خداوند ذو الجلال قادر بر کمال بیواسطه ندا کرد که: ای جبرئیل و ای میکائیل شماها دو گواه معرفت فاطمه باشید و من که خداوندم ولیّ فاطمهام، و ای کروبیان و ای روحانیان آسمان شما همه گواه باشید که من فاطمه زهرا را بزنی بعلی مرتضی دادم. آن ساعت که رب العزة این ندا کرد ابری برآمد زبر جنات عدن، ابری روشن خوش که در آن تیرگی و گرفتگی نه و بوی خوش و جواهر نثار کرد و رضوان و ولدان و حوران بهشت برین نمط نثار کردند. پس رب العزّة مرا بدین بشارت بتو فرستاد یا محمد و گفت: حبیب مرا بشارت ده و با وی بگو که ما این عقد در آسمان بستیم تو نیز در زمین ببند. پس مصطفی (ص) مهاجر و انصار را حاضر کرد، آن گه روی فرا علی کرد گفت: یا علی چنین حکمی در آسمان رفت، اکنون من فاطمه دختر را بچهارصد درم کاوین بزنی بتو دادم پذیرفتی؟ علی گفت: یا رسول اللَّه من پذیرفتم نکاح وی، رسول گفت: بارک اللَّه فیکما.