اصفرار
معنی کلمه اصفرار در فرهنگ معین
معنی کلمه اصفرار در فرهنگ عمید
معنی کلمه اصفرار در فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) زرد شدن . ۲ - ( اسم ) زردی .
معنی کلمه اصفرار در ویکی واژه
زردی.
جملاتی از کاربرد کلمه اصفرار
با احمرار باشد، با اصفرار باشد نه احمرار باشد، نه اصفرار باشد
وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِیحاً باردة مضرّة فافسدت الزّرع فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا ای رأوا الزرع مصفرّا بعد الخضرة لَظَلُّوا صاروا مِنْ بَعْدِهِ ای من بعد اصفرار الزرع یَکْفُرُونَ یجحدون ما سلف من النعمة. و المعنی انّهم لا ثقة لهم بربّهم فان اصابهم خیر لم یشکروا و ان نالهم او رأی شیء یکرهونه، جزعوا و کفروا.
تا روزی گنده پیری، که دست قواس روزگار استواری قدش را به انحنا بدل کرده بود و حراث ایام بر موضع لاله زارش خرده زعفران بیخته، بر جوان بگذشت. در وی نظر کرد، طراوات و رونق گل باغ جمالش پژمرده دید و نضرت ارغوان رخسارش به زعفران بدل شده یافت. به نظر تفرس از الحوال او تفحصی کرد و از موجب ذبول و نحول او تجسسی نمود و در تفسره صفرای او نگریست. بدانست که جوان در تب مطبق عشق است و در حرارت محرق هجران که آثار اصفرار بر صفحات رخسار او ظاهر شده است گفت: ای جوان بگو چرا آفتاب شباب تو در بدو حال صفرت گرفتست و گلزار جوانیت به هنگام اعتدال نوبهار فترت پذیرفته؟ اگر بیماری عشق است طبیب می یابی جوان چون این اشارت در ضمن این بشارت معلوم کرد، نفس سرد برآورد و اشک گرم از دیده فرو ریخت گنده پیر چون رمز عشق را تفسیر بخواند و محکم و متشابه هجران را تاویل بشناخت، گفت: «علی الخبیر بها سقطت و علی ابن بجدتها حططت» ماجرای خویش بازگوی که تا نبض ننمایی، بیماری معلوم نشود و تا بیماری مقرر نگردد، علاج میسر نشود جوان گفت: