اصطلام
معنی کلمه اصطلام در فرهنگ معین
معنی کلمه اصطلام در فرهنگ عمید
معنی کلمه اصطلام در فرهنگ فارسی
معنی کلمه اصطلام در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه اصطلام
فما فی جمعنا الاصطلام و فی تفریقنا حسن و طیب
سازدت اصطلام آن لمعات فارغ از مبدعات و مخترعات
وَ رَبُّکَ الْغَنِیُّ ذُو الرَّحْمَةِ اشارت بهر دو طرف دارد همان عزّت و سیاست با بیگانگان، همین لطف و رحمت با دوستان. الغنی یشیر الی عزّه، و ذُو الرَّحْمَةِ یشیر الی لطفه. الغنی اخبار عن جلاله، و ذُو الرَّحْمَةِ اخبار عن افضاله. فهم فی سماع هذه الایة مترددون بین صحو و محو، و بین اکرام و اصطلام، و بین تقریب و تذویب، واسطی گفت: الغنیّ بذاته، ذو الرحمة بصفاته، الغنی عن طاعة المطیعین، ذو الرحمة علی المذنبین.
فمافیجمعنا «الا» الاصطلام و فی تفریقنا حسن و طیب
شیخ بوبکر رازی٭ گوید: که فارس دینوری گوید: که ممشاد از در سراء خود بیرون شد سگ بانگ کرد، ممشاد گفت: لاالهالااللّه، سگ بر جای بمرد و هم وی گفت: ارواح الانبیاه فی حال الکشف والمشاهدة، و ارواح الصدیقین فی القربة والاصطلام.
فما فیجمعنا الا الاصطلام و فی تفریقنا حسن و طیب
یکی از اصطلاحات اصطلام است که آنرا گر وله گوئی بنام است
یک لفظ تو بوقت افادت هزار بار بهتر ز اتصاف و نکوتر ز اصطلام
الصطلام: اصطلام غلبات حق بود که کلیت بنده را مقهور خود گرداند به امتحان لطف اندر نفی ارادتش و قلب ممتحن و قلب مصطلم هر دو به یک معنی باشد؛ چه آن است که اصطلام اخص و ارق امتحان است اندر جریان عبارات اهل این قصه.
«فاذا فَنِیَ العبدُ عَنْ أوصافِه أدرکَ البَقاءَ بِتَمامِه.» چون بنده اندر حالت وجود اوصاف، از آفت اوصاف فانی شد به بقای مراد اندر فنای مراد باقی شد؛ تا قرب و بعدش نباشد ووحشت و انسش نماند. صَحْو و سُکْر و فراق و وصال نبود. طمس و اصطلام نه و اسما و اعلام نه، سِمات و ارقام نه. اندر این معنی یکی از مشایخ رضی اللّه عنهم میگوید: