اصطلام

معنی کلمه اصطلام در لغت نامه دهخدا

اصطلام. [ اِ طِ ] ( ع مص ) از بیخ برکندن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). از بن برکندن. ( تاج المصادر بیهقی ). استیصال. ( اقرب الموارد ) : گفت [ عبداﷲ زبیر ]... کنا اهل بیت من العرب اصطلمنا عن آخرنا و ماصحبنا عاراً. ( تاریخ بیهقی ص 188 ). || در تداول صوفیان ، عبارت از وله غالب بر قلب است وآن نزدیک به هیمان است ، کذا فی اصطلاحات الصوفیة. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). گونه ای وله است که بر دل وارد آید چنانکه در زیر قدرت و سلطه آن آرامش حاصل شود. ( از تعریفات اصطلاحات صوفیه ). و هجویری آرد: اصطلام تجلیات حق بود که بکلیت بنده را مقهور خود گرداند به امتحان لطف اندر نفی ارادتش ، و قلب ممتحن و قلب مصطلم هر دو به یک معنی باشد، جز آنکه اصطلام اخص و ارق امتحان است اندر جریان عبارات اهل این طریقت. ( کشف المحجوب هجویری چ قویم ص 337 ). و رجوع به هیمان شود.

معنی کلمه اصطلام در فرهنگ معین

(اِ طِ ) [ ع . ] (مص م . ) از بیخ برکندن چیزی را، از بن برکندن .

معنی کلمه اصطلام در فرهنگ عمید

غلبۀ حق بر بنده که او را مجذوب و مقهور خود سازد.

معنی کلمه اصطلام در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - از بیخ بر کندن چیزی را از بن بر کندن استیصال . ۲ - تجلیات حق که بر قلب بنده فرود آید و او را مقهور خود کند .

معنی کلمه اصطلام در ویکی واژه

از بیخ برکندن چیزی را، از بن برکندن.

جملاتی از کاربرد کلمه اصطلام

فما فی جمعنا الاصطلام و فی تفریقنا حسن و طیب
سازدت اصطلام آن لمعات فارغ از مبدعات و مخترعات
وَ رَبُّکَ الْغَنِیُّ ذُو الرَّحْمَةِ اشارت بهر دو طرف دارد همان عزّت و سیاست با بیگانگان، همین لطف و رحمت با دوستان. الغنی یشیر الی عزّه، و ذُو الرَّحْمَةِ یشیر الی لطفه. الغنی اخبار عن جلاله، و ذُو الرَّحْمَةِ اخبار عن افضاله. فهم فی سماع هذه الایة مترددون بین صحو و محو، و بین اکرام و اصطلام، و بین تقریب و تذویب، واسطی گفت: الغنیّ بذاته، ذو الرحمة بصفاته، الغنی عن طاعة المطیعین، ذو الرحمة علی المذنبین.
فمافی‌جمعنا «الا» الاصطلام و فی تفریقنا حسن و طیب
شیخ بوبکر رازی٭ گوید: که فارس دینوری گوید: که ممشاد از در سراء خود بیرون شد سگ بانگ کرد، ممشاد گفت: لااله‌الااللّه، سگ بر جای بمرد و هم وی گفت: ارواح الانبیاه فی حال الکشف والمشاهدة، و ارواح الصدیقین فی القربة والاصطلام.
فما فی‌جمعنا الا الاصطلام و فی تفریقنا حسن و طیب
یکی از اصطلاحات اصطلام است که آنرا گر وله گوئی بنام است
یک لفظ تو بوقت افادت هزار بار بهتر ز اتصاف و نکوتر ز اصطلام
الصطلام: اصطلام غلبات حق بود که کلیت بنده را مقهور خود گرداند به امتحان لطف اندر نفی ارادتش و قلب ممتحن و قلب مصطلم هر دو به یک معنی باشد؛ چه آن است که اصطلام اخص و ارق امتحان است اندر جریان عبارات اهل این قصه.
«فاذا فَنِیَ العبدُ عَنْ أوصافِه أدرکَ البَقاءَ بِتَمامِه.» چون بنده اندر حالت وجود اوصاف، از آفت اوصاف فانی شد به بقای مراد اندر فنای مراد باقی شد؛ تا قرب و بعدش نباشد ووحشت و انسش نماند. صَحْو و سُکْر و فراق و وصال نبود. طمس و اصطلام نه و اسما و اعلام نه، سِمات و ارقام نه. اندر این معنی یکی از مشایخ رضی اللّه عنهم می‌گوید: