معنی کلمه اشخار در لغت نامه دهخدا
آب آن دلخراش چون زنگار
خاک آن جانگزای چون اشخار.
فخر زرکوب ( از شعوری ج 1 ص 136 ) ( از مجمع الفرس سروری ج 1 ص 37 ).
آنچه گازران و رنگریزان بکار برند، هندش ساجی و کهار نامند و شخار نیز گویند. ( مؤید الفضلا ). شغار ( در تداول محلی گناباد ). ساجی. قلیا. زاج سفید. || نوشادر را نیز گویند و آن نمک مانندی است که استادان سفیدگر بکار برند. ( برهان ) ( هفت قلزم ). نوشادر را نیز گویند که زنان بعد از حنا نهادن ناخن را به آن سیاه کنند. امیرخسرو دهلوی فرماید :
خدای جوئی یکرنگ باش چون مردان
که زن بسرخ و سپید حنا واشخار است.( سروری ).و رجوع به شعوری ج 1 ص 136 شود.