اشتروار. [ اُ ت ُرْ ] ( اِ مرکب ) مقدار بار یک اشتر. اشتربار. شتروار. صاع. ( بحر الجواهر ). حمل بعیر. وسق. ( مهذب الاسماء ): گروهی گویند دویست و پنجاه سرهنگ اسیر بودند و دویست و پنجاه وشش اشتروار از زر و گوهرها. ( ترجمه طبری بلعمی ). جز او از خسروان هرگز که داده ست به یک ره پنج اشتروار دینار.فرخی.و گفت هزاروهفتصد استادشاگردی کردم و چند اشتروار کتاب حاصل کردم. ( تذکرةالاولیاء عطار ). و رجوع به اشتربار شود.
معنی کلمه اشتروار در فرهنگ معین
( ~. ) (اِمر. ) اشتربار، یک بار شتر.
معنی کلمه اشتروار در فرهنگ عمید
= اشتربار
معنی کلمه اشتروار در ویکی واژه
اشتربار، یک بار ش
جملاتی از کاربرد کلمه اشتروار
جز او از خسروان هرگز که داده ست به یکره پنج اشتروار دینار
آن دو اشتروار از دنبال او میدویدند از پی آن راهجو
و گفت: هزار و هفتصد استاد را شاگردی کردم و چند اشتروار کتاب حاصل کردم.
چون روی راه اجل زینسان که می بینم تو را در قفا از بار حرص و آز اشتروارها