استیکال
معنی کلمه استیکال در فرهنگ معین
معنی کلمه استیکال در فرهنگ عمید
۲. مال مردم ضعیف را گرفتن و خوردن.
* استیکال ضعفا: [قدیمی] خوردن مال ضعیفان.
معنی کلمه استیکال در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه استیکال
بهرام گور چون به مستقرّ دولت خود باز رسید، فرمود تا به مکافات آن ضیافت منشور آن دیه با چندان اضافت به نام دهقان بنوشتند و دخترش را به اکرام و اجلال در لباس تمکین و جلال تزیین بعد از عقد کاوین پیش شاه آوردند. این افسانه از بهر آن گفتم تا دانی که روزگار تبعیّت نیّت پادشاه بدین صفت کند و پادشاه که خوی کمآزاری و نیکوکاری و ذلاقت زبان و طلاقت پیشانی با رعّیت ندارد، تفرّق به فرق راه یابد و رمیدگی دور و نزدیک لازم آید و ببین که مصطفی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ و آلِهِ (که) در اکمل کمالات و بر افضل حالات بود، بدین خطاب چگونه مخاطب است : وَ لَو کُنتَ فَظّاً غَلیظَ القَببِ لَانفَصُّوا مِن حَولِکَ و چون یکی بگناهی موسوم شود، عقویت عامّ نفرماید، وَ لا تَزِزُ وازِرَهٌٔ وِزرَ اُخری ، که آنگه آخرالامر حال رعیت به استیکال انجامد و به استیصال کلّی گراید تا به گناهِ خانهای دیهی و به گناهِ دیهی شهری و به گناهِ شهری کشوری مؤاخد شوند و اگر شاهان و فرماندهان پیشین برین سیاق رفتندی، سلک امور پادشاهی اتّساق نپذیرفتی و از متقدّمان به متأخّران جهان آبادان نیفتادی و اگر پادشاه را باید که شرایط عدل مرعی باشد و ارکان ملک معمور، کاردار چنان بدست آرد که رفق و مدارات بر اخلاق او غالب باشد و خود را مغلوب طمع و مغمور هوی (؟وی) نگرداند و از عواقب و بازخواست همیشه با اندیشه بود و بباید دانست که ملک را از چنین کاردان چاره نیست که پادشاه مثلا منزلت سر دارد و ایشان مثابت تن و اگرچ سر شریفترین عضوی است از اعضا، هم محتاجترین عضویست به اعضا، چه در هر حالتی تا از اعضاء آلی آلتی درکار نیاید، سر را هیچ غرض به حصول نپیوندد و تا پای رکاب حرکت نجنباند، سر را بهیچ مقصدی رفتن ممکن نگردد و تا دست هم عنانِ ارادت نشود، سر به تناول هیچ مقصود نتواند یازید ؛ پس همچنانک سر را در تحصیل اغراض خویش سلامت و صحّت جوارح شرط است و از مبدأ آفرینش هر یک عملی را متعین، پادشاه را نیز کارگزاران و گماشتگان باید که درسترای و راستکار و ثواباندوز و ثنادوست و پیشبین و آخراندیش و عدلپرور و رعیّتنواز باشند و هر یک بر جادّهی انصاف، راسخ قدم و به نگاهداشت حدّ شغل خویش مشغول و مقام هر یک معلوم و اندازه محدود تا پای از گلیم خود زیادت نکشد و نظام اسباب ملک آسان دست درهم دهد و پادشاه کریم اعراق لطیف اخلاق که خول و خدم او نه برین گونه باشند، بدان عسل مصفّی ماند که از بیم نیش زنبوران در پیرامنش به نوش صفوِ آن نتوان رسید.