استفاضت

معنی کلمه استفاضت در فرهنگ معین

(اِ تِ ضَ ) [ ع . استفاضة ] (مص م . ) نک استفاضه .

معنی کلمه استفاضت در ویکی واژه

نک استفاضه.

جملاتی از کاربرد کلمه استفاضت

پس ظاهر شد که سعادت انسان مادام که انسان است در دو مرتبه مرتب است، و مرتبه اول از شایبه آلام و حسرات مستخلص نبود، چه به سبب حرمان از درجه اقصی و چه از جهت اشتغال به خدایع طبیعی و زخارف حسی. پس آن سعادت به حقیقت ناقص باشد و سعادت تام اهل مرتبه دوم را بود که از این معانی خالی اند و به استنارت انوار الهی و استفاضت آثار نامتناهی حالی، و هر که بدان منزلت رسد به نهایت مدراج سعادت رسیده باشد. پس او را نه به فراق محبوبی مبالات افتد و نه بر فوات لذتی یا نعمتی تحسر نماید، بلکه جملگی اموال و مآثر و خیرات دنیاوی، تا بدن او که نزدیکترین چیزی است بدو، وبالی باشد براو، و نجات و خلاص ازان بزرگترین غبطتی شمرد؛ و اگر اندک تصرفی کند در مواد فانی به حسب ضرورت این بنیت باشد که مربوط است برو و او را در انحلال و ازالت آن مجال اختیاری نه؛ پس ازو به خلاف آنچه مقتضای ارادت و مشیت باری، عز و علا، بود چیزی صادر نشود، و مخادعت طبیعت و مخالفت هوا و شهوت را درو اثری صورت نبندد؛ پس نه از فقد محبوبی اندوهگین شود، و نه بر فوت مطلوبی جزع نماید، و نه به ظفر بر مرادی اهتزاز کند، و نه به ادراک ملایمی منبسط گردد. و در فصلی از کتابی که حکیم ارسطاطالیس راست در فضایل نفس، و ابوعثمان دمشقی از یونانی به عربی نقل کرده است به احتیاطی هر چه تمامتر، و استاد ابوعلی آن فصل بعینه در کتاب طهارت ایراد کرده، اشارتی ظاهر است بدین حال و درجه، و آن فصل را همچنان با پارسی نقل کرده شد و آن اینست:
دقیقه- چون عارف بدین مقام متحقق گردد، یعنی از ولایت بی واسطۀ دیگری استفاضت نور کند، اکنون از مرشد خارجی مستغنی گردد، که تصرف خارجی جهت ریاضت نفس است و صفت نفس عارف آن است که فرمود:‌ وکلبهم باسط ذراعیه بالوصید. و دیگر مرشد از برای دلالت و هدایت و سلوک است و حال عارف ضلال و حیرت در مقام بی یبصر و بی ینطق است، و من یضلل اللّه فلن تجدله ولیا مرشدا.
از چرخت استفاضت و از بحرت اجتناب هم چرخ زیر دستت و هم بحر زیر ران
تا که خفاش از بصارت دور کند از سایه استفاضت نور
و دیگر حدیث اُوَیْس قَرَنی و آنچه عمربن الخطّاب رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ، دید، از حال اویس و آنچه رفت میان او و هِرم بن حیّان و سلام کردن ایشان بر یکدیگر پیش از آنک معرفتی سابق بوده بود و آن حالها همه ناقض عادت بود و شرح قصّهٔ او فرو گذاشتم که آن معروف است و صحابه و تابعین را کرامات بودست چنانکه به حدّ استفاضت رسیده است و اندرین تصنیف‌ها بسیار کرده‌اند و ما به طرفی از آن اشارت کنیم بر وجه کوتاهی اِنْ شَاءَاللّهُ.