اسانید

معنی کلمه اسانید در لغت نامه دهخدا

اسانید. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ اِسناد. || ج ِ اَسناد. جج ِ سَنَد.

معنی کلمه اسانید در فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. )۱ - جِ اسناد. ۲ - در علم نحو عبارتست از ایتاع و نسبت تامه بین دو کلمه ، مانند نسبت خبر به مبتداء.

معنی کلمه اسانید در فرهنگ عمید

= اِسناد

معنی کلمه اسانید در فرهنگ فارسی

جمع اسنادبکسرهمزه )
( اسم ) ۱ - جمع اسناد ۲ - جمع اسناد جمع الجمع سند

معنی کلمه اسانید در ویکی واژه

جِ اسناد.
در علم نحو عبارتست از ایتاع و نسبت تامه بین دو کلمه، مانند نسبت خبر به مبتداء.

جملاتی از کاربرد کلمه اسانید

و این مجموع را اَسْرارُ التُّوحیدِ فِی مَقاماتِ الشَّیخ اَبِی سَعیِد نام نهاده آمد. و از حقّ سبحانه و تعالی در اتمام این مجموع و نمودن راه راست و طریق رشد توفیق خواسته شد، و از جهت ایجاز و اختصار حذف اسانید کرده شد. حقّ سبحانه و تعالی به کمال فضل و کرم و لطف خویش توفیق رفیق گرداند و آنچ مطلوب اهل عقیده است از حقّوق طریقت میسر گرداند و از تراجع و نقصان در ضمان امان و نَعُوذُ بِاللّه مِن الْحَوْرِ بَعْدَ الْکَوْر فَاِنَّهُ خَیْرُ مُوَفِّقٍ وَمُعِینٍ
کشید از جنگل و از غار بیرونْشان، به یکدیگر شناسانید فردا فرد و جمعیّت فراهم شد
دوم: ارشاد و هدایت و شناسانیدن اینکه آنچه را کرده معصیت است، زیرا بسیاری از مردم از راه جهل و نادانی مرتکب بعضی معاصی می گردند.
چنین گوید مؤلّف این کلمات، بندهٔ گناه‌کار، محمّد بن المنوّر بن ابی سعید بن ابی طاهر بن الشیخ الکبیر، سلطان الطّریقة و برهان الحقیقة، ابی سعید فضل اللّه بن ابی الخیر المیهنيّ -قَدَّسَ اللّهُ رَوحَه العزیز و نَوَّرَ مضاجعهم-: از بدایت کودکی و عنفوان جوانی، همّت این بیچاره مقصور بوده است بر طلب فواید انفاس میمون و آثار و مقامات همایون جدّ خویش، سلطان الطّریقة و برهان الحقیقة، ابوسعید فضل اللّه بن ابی الخیر المیهنيّ -قَدَّسَ اللّهُ رَوحَه العزیز- و از مشایخ اولاد و اکابر و احفاد او -نَوَّرَ اللّهُ مضاجعَهم- استخبار آن می‌کردم و در تصحیح اسانید آن بِاَقصی الإمکان می‌کوشیدم و چون آن عهد، عهد دولت دین و آن روزگار، روزگار طراوت طریقت و شریعت و عالم آراسته بود به وجود ائمهٔ کبار، کی شموس آسمان دین و نجوم فلک یقین بودند، و زمین مزیّن به مکان مشایخ بزرگوار، کی اوتاد زمین طریقت و اقطاب عالم حقیقت بودند و مریدان صادق و محبّان مشفق، همّتها مقصور بر طلب شریعت و نهمتها موقوف بر رفتن طریقت، همگنان از جهت تبرّک و تیمّن روزگار خویش و از جهت آن تا در سلوک نهج حقیقت، ایشان را دلیلی و مُعینی باشد کی به وسیلت آن به حضرت حق راه جویند و به دلالت آن میان خواطر نفسانی و الهامهای رحمانی فرق کنند، احوال و مقامات شیخ ما - قَدَّسَ اللّهُ رَوحَه العزیز- بیشتر یاد داشتندی و روزگار در مذاکرهٔ آن گذاشتندی؛ بدین سبب مشایخ ما -نَوَّرَ اللّهُ مضاجعَهم- در جمع آن خوضی نکردند و چون همهٔ خواطرها بدان فواید منوّر بود و همهٔ سمعها از ذکر آن مطیّب، و همهٔ زبانها به ذکر آن معطّر، به جمعی که مُنبی باشد از جمل و تفصیل آن، محتاج نگشتند. چه آن مقامات و مقالات در میان خاص و عام معروف بود و ایشان از جمع آن مستغنی.
که بتاسانید او را ظالمی بر بهانهٔ مسجد او بد سالمی
هشتم: هرگاه کسی مشهور به لقبی باشد که دلالت بر عیبی از او کند، مثل «اعرج و «احوال و امثال اینها، که شناسانیدن او به آن لقب، ضرر ندارد، هرگاه به نوعی دیگر ممکن نباشد و از شنیدن، او را ناخوش نیاید اما هرگاه اکراه داشته باشد یا ممکن باشد شناسانیدن او به عبارتی دیگر، جایز نیست.
رود از دل حدیث عشق به دل نه اسانید دارد آن نه روات
سید حسین طباطبایی بروجردی بر کتاب‌های فقیه شیخ صدوق، تهذیب الاحکام و استبصار شیخ طوسی، خصال و رجال و آمالی و علل الشرایع اسانیدی ضمیمه کرد. وی حاشیه بر کفایه آخوند خراسانی و نهایه طوسی نگاشت.
اما آنچ در حیز امکان این دعاگوی آمد، و توانایی را در آن مجال بود، بجای آوردو غایت مجهود در آن بذل کرد و در تصحیح اسانید آن باقصی الامکان بکوشید و هرچ در روایت آن خللی و یا در اسناد آن شبهتی بود حذف کرد و از ایراد آن تحاشی نمود.
گوئیم بتوفیق خدایتعالی که نماز کننده چون بنماز ایستد آن نمودنست از و که ناطق و امام راست ایستاده اند اندر کار خدایتعالی چنین که من ایستاده ام اینجا هر چند که او بر آن گونه بندگی نتواند کردن که ایشان کردند و بمحراب بایستد و محراب برابر قبله باشد و محراب دلیل است بر اساس و قبله دلیل است بر قائم تاویل آنست که امام فایده های تایید از اساس پذیرد و دعوت مر خلق را سوی قائم کند و هر که اندر نماز روی از قبله بگرداند نمازش درست نباشد یعنی هر که خدایرا طاعت نه بر میانجی قائم دارد خدایتعالی طاعت او را نپذیرد و چون تکبیر کند و نیز دست تا گوشها بر دارد و بگوید الله اکبر اشارت کرده باشد که خدایتعالی ازده حدود جسمانی و روحانی بزرگتر است یعنی دیدنی نیست چون این دو گونه خلق و بدست راست پنج انگشت است مر آن عالم را خواهد و پنج حدود روحانی را و بدست چپ نیز پنج انگشت است مر این عالم را خواهد و پنج حدود جسمانی را و بدانچه دستها تا گوش بر دارد آن خواهد که فایده از ایشان بدو گوش باید پذیرفتن یکی بگوش سر و یکی بگوش دل و آنکه ثنا خواند نفی کردنست صفات همه آفریده را از باری سبحانه و تعالی بمیانجی دو اصل دین پس گوید انی وجهت وجهی للذی فطر السموات و الارض حنیفا و ما انا من المشرکین گوید من روی نهادم بدان خدای که بیافرید آسمانها و زمین را و بشناسانید دیده ونادیده را پاک پرستیدنی و نیستم من از آن انباز گاران بتاویل آسمانها مر حدود علوی را خواهد و بزمین مر ناطقانرا خواهد یعنی که این حدود را خدای آفریده است که داناست بظاهر و باطن و نیستم من از آن کسانیکه حدود روحانی و جسمانی را گیرم خدایرا پس گوید سبحانک اللهم و بحمدک و تبارک اسمک (و تعالی جدک و لا اله غیرک) معنیش آنست که خدایست که حمد مروراست و اللهم پنج حرفست و این تسبیح اولست که همیگوید پاکست پدید آرنده من از آنکه ماننده باشد بمن و بحمدک تسبیح و تمجید گفتن ثا نیست که همیگوید بحمد تو پدید آمد همه خلق یعنی بمیانجی حمد که اولست و تبارک اسمک گوید برتر است نام تو و بدان مر ثانی را خواهد که مرورا بیافریدی و بنام خویش گردانیدی یعنی از راه اول و ثانی بپرستید نست مر خدایتعالی را که ایشانراست بحقیقت نام خدایتعالی و تعالی جدک گوید بر تر است جد تو که بدو نرسیدی هر کسی مگر ناطقان و لا اله غیرکگوید نیست خدائی جز تو اعوذ باالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم گوید پناه میخواهم بخدای شنوا و دانا از دیو رانده از حق و بدان دیو رانده مر دشمن ولی خدایرا خواهد بسم الله الرحمن الرحیم تاویل این ازین پیشتر گفته شده است آنگه الحمد بخواند و الحمد هفت آیت است دلیل است بر هفت امام که بدیشان پیوستگی بجویند بخدای آنگه سوره دیگر بخواند و آن دلیل است بر حجتان که فرود امامن باشند و اطاعت ایشان بفرمان امام واجب است آنگه رکوع کند دلیل است بر اساس که امامان و حجتانرا تایید ازوست و رکوع آن باشد که پشت گوز کند و خویشتن را دو تا کند معنیش آنست که ثانی کرم کرد مرا ناطق تا با او دو تا باشیم و گوید الله اکبر و الله چهار حرفست معنیش آنست که اساس بنمود است که خدای بزرگتر است از چهار اصل دین و اندر رکوع تسبیح بگوید سبحان ربی العلی العظیم و بحمده یعنی پاکست پروردگار بزرگ من و بحمد او آید یعنی بمیانجی اول که این حمد اولست و بدین تسبیح پدید کردن بزرگوار ثانی است که تایید اساس ازوست و او خداوند ترکیب این عالم بزرگست آنگه راست بایستد و بگوید سمع الله لمن حمده یعنی خدای بشنوده خواندن آنکس که مرورا از راه عقل بستاید و سپاس دارد و بشناسد او را آنگه سجده کند و سجده دلیل است بر ناطق که اساس و امام و حجت را تایید از راه ویست و سجود خویشتن را بر زمین افگندنست دلیل است بر آنکه ناطق همه اعتقاد خویش را یک لخت به ثانی سپرد چون رویت بیافت از عالم روحانی و زمین مثل است بر ثانی که اوست بر دارنده همه نفسها چنانکه زمین بر دارنده همه جسمهاست و سجود نیز خویشتن را سه تائی کردنست یعنی که ناطق سویم بود مر اول و ثانی را و (در) سجود سر در زمین باشد و در رکوع اندر هوا باشد یعنی که اساس بمیانجی از ثانی فایده پذیرد و ناطق بی میانجی از ثانی فایده پذیرد و تسبیح اندر سجود گوید سبحان ربی العلی الاعلی و بحمده گوید پاکست پروردگار من از همه برتر و بدین پروردگار من از همه برتر مر عقل کل را خواهد که او برتر است از حدود روحانی و جسمانی و باری سبحانه و تعالی از آن برتر است که باول بماندی و چون باول نماندی پس هیچ حدود فرودتر از و بدو نماندی و رکوع یکیست و سجود دو معنیش آنست که ناطق را بهره از اول و ثانی بود و مر اساس را بهره از ثانی بیش نبود آنگه سجود کند و به تشهد بنشیند اندر نخستین رکعت معنیش آنست که قرار خلق اندر اینجهان بتاویل اساس است و بر ظاهر ناطق قرار نیست چرا کز آن اندر اختلاف افتند و نفس ایشان بیان اساس را بیابد بیارامد بدین سبب بود که رکعت نخستین از نماز دلیل است بر ناطق و دوم رکعت دلیل است بر اساس و سویم رکعت دلیلست بر اول و چهارم رکعت دلیل است بر ثانی و اندر نماز شام اندر دویم رکعت نشستن است و اندر سویم رکعت هم نشستن است و اندر نخستین نیست (دلیل) آنست که مر ظاهر ناطق و قرار خلق بر تاویل اساس است و از پس آن نمایش امام زمان است قرار خلق و التحیات هفت حرفست دلیل است که نمازکن گوید مر هفت حد بامر خدای ایستند الصلوات هم هفت حرفست دلیل است که نمازکن گوید هفت ناطق مر خدایرا اند الطیباتهم هفت حرفست دلیل است که نماز کن گوید هفت اساس مر خدایرا اند و التحیات خبر فرستادن باشد و این دلیل بر حدود علوی است کز راه ایشان آمد که ناطقان نخست آمدند مر خلق را الصلوات درود فرستادن باشد یعنی نفس کل بیاگاهانید و آگاه گردانید مر خلق را از کار آنجهان و الطیبات پاکیزگی باشد و آن دلیل اساسان باشد که ایشان پاک کردند مر خلق را بتاویل از همه پلیدیهای شک و شرک و رحمه الله و برکاته رحمت کرد بر ایشان و بر خلق رحمت خدای اساس است که او بخشیدی بر خلق و برکاته و برکات امامان اند علیهم السلام که از پس یکدیگر بنشستند بفرمان خدایتعالی و خلق را بیدار کردند از خواب غفلت و برستند از تاریکی جهل و برسیدند جائی از آنعالم که نعمتها از ایشان هرگز بریده نشود و السلام علینا و علی عباد الله الصالحین گوید سلام خدای بر ما و بر بندگان خدای که نیکانند و سلام تایید است و سلام بر ما که ناطقانیم که تایید بر ماست و بندگان نیکان اساسانند و امامان گوید که تایید خدای بر ناطقان و اساسان و امامان که ایشانند خداوندان تایید اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله گوید گواهی میدهم کزین حدود که یاد کردم هیچ یک خدایرا ماننده نیستند و خدای ایشان یکی است و بهیچ روی بدیشان نماند و گواهی میدهم که بندگی بحقیقت آن بود که محمد علیه السلام کرد و پیغمبری بحقیقت آن بود که محمد علیه السلام کرد و السلام.
خواجه‌نوری از همان نخستین سالهای فعالیت حرفه‌ای خود، به مباحث خودشناسی و روان‌شناسی علاقه‌مند بود و در کنار تألیفات و ترجمه‌های سیاسی و تاریخیش، در این زمینه‌ها نیز به تألیف و ترجمه می‌پرداخت. در واقع وی از نخستین کسانی است که برای شناسانیدن مفاهیم روان‌شناسی جدید و روانکاوی به فارسی زبانان کوشیده‌است. از جمله وی اولین کسی است که روانشناسان بزرگی همچون فروید و کارن هورنای را در ایران معرفی کرده‌است.[نیازمند منبع]
حکایات کرامات شیخ قدس اللّه روحه العزیز بیش از آنست کی این مجموع تحمل آن کند و چون ما را شرط ایجاز و اختصارست برین قدر اقتصار افتاد بعد از آنک در تصحیح اسانید و عدالت روات مجهود بذل کرده، حقّ سبحانه و تعالی برکۀ انفاس آن بزرگ تا قیام ساعت باقی داراد بحقّ محمد و عترته الطاهرین.