ارزانی داشتن
معنی کلمه ارزانی داشتن در فرهنگ فارسی
معنی کلمه ارزانی داشتن در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه ارزانی داشتن
ولیکن سعادت عظمی و دولت کبری دران است که صاحب همتی را سلطنت مملکت دین و دنیا کرامت کنند که بخلافت «و ان لنا للاخره و الاولی» متصرف هر دو مملکت گردد چنانک داود را علیهاسلام این مرتبه ارزانی داشتند که یا داود انا جعلناک خلیفه فی الارض» الی... «عن سبیلالله» . حضرت جلت درین یک آیت ده حکم ثابت کرده است و ملوک را تنبیه کرده در رسوم جهانداری و حکومت گزاری و آداب سلطنت و آیین معدلت.
چنان که یکی را از ملوک پارس نگینی گرانمایه بر انگشتری بود. باری به حکم تفرج با تنی چند خاصان به مصلای شیراز برون رفت. فرمود تا انگشتری را بر گنبد عضد نصب کردند تا هر که تیر از حلقه انگشتری بگذراند، خاتم او را باشد. اتفاقا چهارصد حکم انداز که در خدمت او بودند جمله خطا کردند، مگر کودکی بر بام رباطی که به بازیچه تیر از هر طرفی میانداخت. باد صبا تیر او را به حلقه انگشتری در بگذرانید و خلعت و نعمت یافت و خاتم به وی ارزانی داشتند. پسر تیر و کمان را بسوخت. گفتند: چرا کردی؟ گفت: تا رونق نخستین بر جای ماند.
اینجا عتبه عالم ایقان است چنانک فرمود «و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض ولیکون من الموقنین» اینجا ذات پاک حق را بوحدانیت توان شناخت و صفات الوهیت را بعینالیقین مطالعه توان کرد. این آن مقام است که آن بزرگ میفرماید «ما نظرت فی شی الا و رایت الله فیه». و این مرتبه اگر چه بس بلندست و این مقام اگرچه بس شریف است و مرتبه و مقام خواص است اما روح را بدین عالم تخم وار برای این قدر نظر معرفت که هنوز شکوفه شجزه انسانیت است نفرستادند و بس بلک خواص خواص را که کمال استعداد و حسن تربیت ارزانی داشتند ایشان را برین شجره درین شکوفه بنگذاشتند بدرجه ثمرگی حقیقی رسانیدند و آن معرفت شهودی است. و سر آفرینش کاینات برای این معرفت بود چنانک فرمود «و خلقت الخلق لاعرف».
اما آنچه از روحانی تعلق بقالب انسانی گرفت نه از قبیل دیگر تعلقات روحانی و جسمانی بود بلکه قالب انسان را بعد از حصول ملکوت عنصری و ملکوت نباتی و ملکوت حیوانی باختصاص تخمیر «خمّرت طینهٔ آدم بیدی» مخصوص گردانیدند و بسرّ این اختصاص او را مرتبهٔ مسجودی ملایکه ارزانی داشتند که «ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدی.»
ملوک عجم ترتیبی داشته اند در خوان نیکو نهادن هر چه تمامتر بهمه روزگار، و چون نوبت بخلفاء رسید در معنی خوان نهادن نه آن تکلف کردند که وصف توان کرد، خاصه خلفاء عباسی از اباها و قلیها و حلواهاء گوناگون و فقاع حرو اینان (نهادند و پیش ازیشان نبود. و اغلب حلواهاء نیکو چون هاشمی و صابونی و لوزینه و اباها و طبیخهای نافع هم خلفاء بنی عباس نهادند، و آن همه رسمهاء نیکو ایشان را از بلند همتی بود، و دیگر آیین ملوک عجم اندر داد دادن و عمارت کردن و دانش آموختن و حکمت ورزیدن و دانا آن را گرامی داشتن همتی عظیم بوده است، و دیگر صاحب خبران را در مملکت بهر شهری و ولایتی گماشته بودندی تا هر خبری که میان مردم حادث گشتی پادشاه را خبر کردندی، تا آن پادشاه بر موجب آن فرمان دادی، و چون حال چنین بودی دستهاء تطاول کوتاه بودی و عمال بر هیچ کس ستم نیارستندی کردن، و یک درم از کس بناحق نتوانستندی ستدن، و غلامان بیرون از قانون قرار و قاعده هیچ از رعایا نیارستندی خواست، و خواسته و زن و فرزند مردمان در امن و حفظ بودی و هر کس بکار و کسب خویش مشغول بودندی از بیم پادشاه، و دیگر نان پاره که حشم را ارزانی داشتند ازو باز نگرفتندی، و بوقت خویش بر عادت معهود سال و ماه بدو میرسانیدندی، و اگر کسی در گذشتی و فرزندی داشتی که همان کار و خدمت توانستی کردن نان پدر او را ارزانی داشتندی، و دیگر بر کار عمارت عظیم حریص و راغب بودندی، و هر پادشاه که بر تخت مملکت بنشستی شب و روز دران اندیشه بودی که کجا آب و هوای خوش است تا آنجا شهری بنا کردندی، تا ذکر او در آبادان کردن مملکت در جهان بماندی، و عادت ملوک عجم و ترک و روم که از نژاد آفریدون اند چنان بودست که اگر پادشاهی سرایی مرتفع بنا افگندی یا شهری یادیهی یا رباطی یا قلعه ای، یا رود براندی، و آن بنا در روزگار او تمام نشدی پسر او(و) آن کس که بجای او بنشستی بر تخت مملکت، چون کار جهان بروی راست گشتی، بر هیچ چیز چنان جد ننمودی که آن بناء نیم کرده آن پادشاه تمام کردی، یعنی تا جهانیان بدانند که ما نیز بر آبادان کردن جهان و مملکت همچنان راغبیم، اما پسر پادشاه درین معنی حریص تر بودی از جهت چند سبب را، گفتی بر پسر فریضه تر که نیم کرده پدر خویش را تمام کند که چون تخت پادشاهی پدر ما را باشد سزاوارترم، و دیگر گفتی پدرم این عمارت یا از جهت آبادانی جهان همی کرد. یا از بلند همتی و نام نیکو، یا از جهت تقربالله تعالی، یا از جهت نزهت و خرمی، مرا نیز آبادانی مملکت همی باید، و همت بزرگ دارم، و رضا و خشنودی خدای تعالی همی خواهم، و نزهت و خرمی دوست دارم، پس در تمام کردن بنا فرمان دادی، و بجد بایستادی تا آن شهر و بنا تمام گشتی، و اگر بردست او تمام نشدی دیگر که بجای او نشستی تمام (کردی)، و مردمان آن پادشاه را مبارک و ارجمند داشتندی، گفتندی خدای تعالی این بنا بر دست او تمام گردانید، و ایوان کسری بمداین که شاپور ذوالاکتاف بنا افگند و از بعد او چند پادشاه عمارت همی کردند تا بر دست نوشین روان عادل تمام شد، و پل اندیمشک همچنین، و مانند این بسیارست، دیگر عادت ملوک عجم آن بوده است که هر کس پیش ایشان چیزی بردی، یا مطربی سرودی گفتی، یا سخنی نیکو گفتی در معانی که ایشان را خوش آمدی، گفتندی زه، یعنی احسنت، چنانک زه بر زبان ایشان برفتی از خزینه هزار درم بدان کس دادندی، و سخن خوش بزرگ داشتندی، و دیگر عادت ملوک عجم چنان بودی که از سر گناهان در گذشتندی الا از سه گناه، یکی آنک راز ایشان آشکارا کردی. و دیگر آن کس که یزدان را ناسزا گفتی، و دیگر کسی(که) فرمان را در وقت پیش نرفتی و خوار داشتی، گفتند هرک راز ملک نگاه ندارد اعتماد ازو برخاست و هر که یزدان را ناسزا گفت کافر گشت، و هر که فرمان پادشاه را کار نبندد با پادشاه برابری کرد و مخالف شد، این هر سه را در وقت سیاست فرمودندی، و گفتندی هر چیز که پادشاهان دارند از نعمتهای دنیا مردمان دیگر دارند، فرق میان پادشاهان و دیگران فرمان روایی است، چون پادشاه چنان باشد که فرمانش بر کار نگیرند چه او و چه دیگران، و دیگر در بیابانها و منزلها رباط فرمودندی و چاههای آب کندندی، و راهها از دزدان و مفسدان ایمن داشتندی، و هر کسی را رسمی و معیشتی فرمودندی، و هر سال بدو رسانیدندی بی تقاضا، و اگر کسی از عمال چیزی بر ولایتی یا دیهی بیرون از قرار قانون در افزودی آن عمل بدو ندادندی بلک او را مالش دادندی تا کسی دیگر آن طمع نکردی که زیادت(از) مردم بستاند و ملک خراب گردد، و هر که از خدمتگاران خدمتی شایسته بواجب بکردی در حال او را نواخت و انعام فرمودندی بر قدر خدمت او تا دیگران بر نیک خدمتی حریص گشتندی، و اگر از کسی گناهی و تقصیری آمدی بزودی تادیب نفرمدندی، از جهت حق خدمت او را بزندان فرستادندی، تا چون کسی شفاعت کردی عفو فرمودندی، ازین معنی بسیارست اگر همه یاد کنیم دراز گردد، این مقدار کفایت باشد، اکنون بذکر نوروزنامه که مقصود ازین کتابست باز گردیم،
وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ و شما را نرم کرد و ساخته و زیردست، آنچه در آسمانهاست و در زمین، جَمِیعاً مِنْهُ همه از اوست از بخشیدن او و ساختن او و ارزانی داشتن او، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۱۳)، در آنچه کرد نشانهای روشن است ایشان را که در اندیشند.