ادب ساز
معنی کلمه ادب ساز در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه ادب ساز
درین محفل که چشم او ادب ساز حیا باشد به رفع خجلتت قلقل ز سنگ سرمه مینا کن
کنون عمریست کین طبع ادب ساز همی بوسد در گنجینه راز
فرش ره تسلیم ادب ساز سر خود چون مخمل اگر داری هوس خواب گران را!
ز وضع خامش من حیرت دیدار میجوشد ادب سازم نفس میکاهم و آیینه میبالم
به قانون ادب سازان بزم دل چه پردازد هوس مستی که جای باده در ساغر کند بازی
با خط ادب ساز تو از سرمه سیاهی در حرف خموشی چه قلم بند میان را!
ادب سازیم بر ما کیست تمهید صدا بندد دو عالم گم شود در سکته تا مضمون ما بندد