احتماء. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) پرهیز کردن. خود را از چیز نگه داشتن. خویشتن از چیزی نگاه داشتن. ( تاج المصادر ) ( زوزنی ). از چیز زیان دار پرهیز کردن. خویشتن داری. پرهیز. || پرهیز بیمار از مضرات. رژیم : کسی را که شفا از احتما باید طلبید، او از تناول طلبد، از مردمان نباشد. ( کشف المحجوب ). تا شد شفای آز عطاهای او، نیاز بیماروار کرد ز نان خوردن احتما.مسعودسعد.ترک بدی مقدّمه فعل نیکی است کاوّل علاج واجب بیمار احتماست.کمال اسماعیل.احتما کن احتما ز اندیشه ها زانکه شیرانند در این بیشه ها.مولوی.چون کس را زهره و یارا نبودی که گفتی احتما یا معالجت می باید کرد. ( جهانگشای جوینی ). قلعه را در مساز بی بارو احتما باید آنگهی دارو.اوحدی.|| بازماندن. || احتماء حرّ؛ اِحتدام. افروختن آتش.
معنی کلمه احتماء در فرهنگ معین
(اِ تِ ) [ ع . ] (اِمص . ) ۱ - پرهیز غذایی بیمار. ۲ - خودداری کردن .
معنی کلمه احتماء در ویکی واژه
پرهیز غذایی بیمار. خودداری کردن.
جملاتی از کاربرد کلمه احتماء
شبکی چند احتباس شراب روزکی چند احتماء طعام
چون اصحاب آن اشارت این بشارت بدیدند و این عبارت بشنیدند، آهار معده باحتماء یکهفته پیراستند و احراز این فائده را بیاراستند و حضور این مائده را بپای خاستند، صوفی وار لبیک اجابت را جملگی لب و دندان شدند و خوارزمی وار لقمه دعوت را همگی معده و دهان گشتند.
صحن بساتین و عرصه زمین چون معلول مستسقی عطشان بود و چون محموم محرور ظمآن بقراط ابر بر عطش صبر می فرمود و در احتماء صدق میافزود تا حال بدانحال رسید و کار بدانجا کشید که عقل در آن متحیر شد و وجود طعام و شراب متعذر
من بنده را دیرگاهست تا اشتیاق نعل در آتش فراق این حضرت نهادست و خیالِ خدمتِ شهریار که پیوسته مفرِّ آوارگان حوادث و مقرِّ خستگان مکاره باد، پیش دیدهٔ دل متمثّل دارم، بلک دل بپیش آهنگیِ کاروانِ صورت خود سالهاست تا بمنزل رسیدست و اینجا فرود آمده و امروز که صورت نیز مرحله در مرحله جبال برید و بعد از طیِّ مسالک و قطعِ ممالک با معنی مشارکت یافت و درین بندگی هر دو بهماند و ایزد ، عَزَّ اسمُهُ وَ تَعَالَی ، ما را مسفِّ صحبتِ بوم صفتانِ شوم دیدار بمطارِ همّتِ این همایِ مبارک سایه رسانید. عرصهٔ امید منفحست که شفاءِ همه علّتها و سدّ همه خلّتها بدین سدّه منیف و عقوهٔ شریف کنم و از شرِّ مکاید و آفتِ مصاید در حوزهٔ احتماءِ این حرمِ کرم آسایش بینم و فارغ نشینم که گفتهاند: رعیّت باطفال نارسیده ماند و پادشاه عادل بمادر مهربان که از آب و آتش روزگار هیچ حافظ و رقیب ایشان را چون خود نداند.
از وی میآید که گفت: «دَوامُ الایمانَ وَقِوامُ الأدیانِ و صَلاحُ الأبدانِ فی خِلالِ ثلاثٍ: الإکتفاء، و الاتّقاء و الاحتماء. فَمَنِ اکْتَفی باللّهِ صَلُحَتْ سَریرَتُه، و مَنِ اتَّقی ما نَهیَ اللّهُ عَنه اسْتَقامَتْ سیرَتُه، وَمَنِ احتَمی مالَم یُوافِقْهُ ارْتاضَتْ طبیعَتُه. فَثَمَرَةُ الإکتفاءِ صَفْوُ المَعرِفَةِ و عاقِبَةُ الإتّقاءِ حُسنُ الخلیفةِ و غایةُ الإحتماءِ اعتِدالُ الطّبیعةِ.» دوام ایمان و پایْ داشت دین و صلاح تن اندر سه چیز بسته است: یکی بسنده کردن ودیگر پرهیز کردن و سدیگر غذا نگاه داشتن. هرکه به خدای تعالی بسنده کند سرش بصلاح شود، و هرکه از مَناهی وی بپرهیزد سیرتش نیکو گردد و هرکه غذای خود نگاه دارد نفسش ریاضت یابد. پس پاداش اکتفا صَفو معرفت باشد و عاقبت تقوی حسن خلیقت و غایت احتما اعتدال طبیعت؛ یعنی هرکه به خداوند تعالی بسند کار باشد معرفتش مصفا شود و هر که چنگ در معاملت تقوی زند خُلقش نیکو گردد اندر دنیا و آخرت؛ کما قالَ النَّبیُّ، علیه السّلام: «مَنْ کَثُرَ صلواتُه باللّیل حَسُنَ وَجْهُه بِالنَّهار. هر که را نماز شب بسیار بود رویش اندر روز نیکو باشد.» و اندر خبر دیگر است که: در قیامت متقیان میآیند «وُجُوهُهُم نورٌ علی مَنابِرَ منْ نورٍ. با رویهای منور بر تختها از نور»، و هرکه طریق احتما بر دست گیرد تنش از علت و نفسش از شهوت محفوظ باشد. و این سخنان جامع است و نیکو. واللّه اعلم.