ابوالارواح

معنی کلمه ابوالارواح در لغت نامه دهخدا

ابوالارواح. [ اَ بُل ْ اَرْ ] ( ع اِ مرکب ) در اصطلاح مشاقان و کیمیاگران ، سیماب. جیوه. زیبق. مقابل ابوالأجساد که گوگرد است.

معنی کلمه ابوالارواح در فرهنگ معین

( ~. اَ ) [ ع . ] (اِمر. ) در اصطلاح کیماگران به سیماب و جیوه گویند.

معنی کلمه ابوالارواح در فرهنگ فارسی

سیماب جیوه

معنی کلمه ابوالارواح در دانشنامه آزاد فارسی

ابوالأرواح
در نزد عارفان، روح محمدی(ص) که مبدأ پیدایش جمیع ارواح و ممدّ آنان پس از پیدایش است. حقیقت محمدی مظهری است که به خاطر شدت قدس و جلای ذاتی اش، واقعیت روح را پذیرفته، و ازاین رو، هیچ تغییر و تبدیلی در روح پدید نیاورده است. برعکس دیگر مظاهر و حقایق که به نسبت سعه و ضیق ذاتی شان، پذیرای روح الهی گشته اند. پس روح محمدی کامل ترین ارواح و منشأ ظهور بقیۀ ارواح و به عبارتی ابوالأرواح است. عارفان آدم(ع) را، در صورت، و حقیقت محمدی را، در معنی و واقع، پدر بنی نوع آدم دانسته اند.

معنی کلمه ابوالارواح در ویکی واژه

در اصطلاح کیماگران به سیماب و جیوه گویند.

جملاتی از کاربرد کلمه ابوالارواح

پس درین مثال بدانک آن قند صافی روح پاک محمدی است که بحقیقت آدم ارواح اوست چنانک آدم علیه‌السلام ابوالبشر آمد خواجه علیه‌الصلوه والسلام ابوالارواح آمد «نحن الاخرون السابقون» اشارت بدین معنی است که اگر چه صورت ما بآخر تبع صور بود روح ما در اول مقدم ارواح بود. ارواح انبیا را علیهم الصلوه و السلام نبات صفت از قند روح محمدی بیرون آوردند و ارواح اولیاء را به مثابت شکر سپید بگرفتند و ارواح مومنان را بمثابت شکر سرخ و ارواح عاصیان را بمثابت طبرزد و ارواح کفار را بمثابت شکر قوالب. هم برین قیاس ارواح ملکی و جنی و شیطانی از آن می‌گرفتند تا آنچ دردی آن بود که قطاره خواندیم از لطیف و صافی آن روح حیوانی و نباتی بگرفتند. و از کثیف و کدر آن مرکبات و مفردات عناصر ساختند.