آگهیدادن آگهی کردن. آگاهیکردن. برای استخدام کارمند، میتوانید به آگهی بدهید. خبر دادن، مطلع کردن.
جملاتی از کاربرد کلمه آگهی دادن
زمانی که احتضارش فرا رسید، کنیزک را آگهی دادند. دلش به رحم آمد و به بالینش آمد. هنگامی که برسید، پرسید:
پدر را از این حال آگهی دادند برادرانش را بخواند و گوشمالی به واجب بداد پس هر یکی را از اطراف بلاد حصه معین کرد تا فتنه بنشست و نزاع برخاست که ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند.
ملک را هم در آن شب آگهی دادند که در ملک تو چنین منکری حادث شده است چه فرمایی؟ ملک گفتا: من او را از فضلای عصر میدانم و یگانه روزگار، باشد که معاندان در حق وی خوضی کردهاند. این سخن در سمع قبول من نیاید، مگر آنگه که معاینه گردد که حکما گفتهاند:
به شیرین آگهی دادند از آنجای از آن آب و هوای رغبت افزای
زیمباردو و همکارانش به آن دسته از فرایندهای روان شناختی که در افرادی با نقش زندانبان و زندانی روی میدهد علاقهمند بودند. آنها در زیرزمین دپارتمان روانشناسی یک زندان درست کردند و در یک روزنامهٔ محلی آگهی دادند به این مضمون که برای یک آزمایش روانشناسی، به تعدادی افراد واجدالشرایط نیاز دارند، و برای شرکت در آن، حقوق خواهند داد.
تا مرا از تو آگهی دادند به وجودت گر از خود آگاهم
در تاریخ قوام الملکی آمده است پیرامن حوادث سال سیصد و چهار آمده است که گروهی از خراسان آمدند و المقتدر بالله را آگهی دادند که یکی از برج های باروی سمرقند خراب گشته و در سوراخی زیر آن برج هزار جمجمه ی آدمی که در زنجیری بوده است، یافته اند.
تمامی همزبان گشتند یکبار به فرهاد آگهی دادند از کار
شوق چه بود آگهی دادن بدل تا رهایی یابد او از آب و گل