(گفتگو): انجام دهنده کار مورد نظر، خبره در کاری. خودش آنکاره است و قیمت این اجناس را میداند. (مجاز): دارای انحراف اخلاقی (اعم از جنسی و جز آن)؛ منحرف. کارمند آنکاره نیست که به او پیشنهاد رشوه میدهند.«نصرالله منشی»
جملاتی از کاربرد کلمه آنکاره
زاهدی را پادشاهی کسوتی داد فاخر و خلعتی گران مایه، دزدی آن در وی بدید دران طمع کرد و بوجه ارادت نزدیک او رفت و گفت: میخواهم تا درصحبت تو باشم و آداب طریقت درآموزم. بدین طریق محرم شد بر وی. زندگانی برفق میکرد تا فرصتی یافت و جامه تمام ببرد. چون زاهد جامه ندید دانست که او برده ست. در طلب او روی بشهر نهاده بود، در راه برد و نخجیر گذشت که جنگ میکردند، بس و یک دیگر را مجروح گردانیده، وروباهی بیامده بود و خون ایشان میخورد، ناگاه نخجیران سروی انداختند، روباه کشته شد. زاهد شبانگاه بشهر رسید جایی جست که پای افزار بگشاید. حالی خانه زنی بدکاری مهیا شد، و آن زن کنیزکان آنکاره داشت و یکی را از ان کنیزکان که در جمال رشک عروسان خلد بود، ماهتاب از بناگوش او نور دزدیدی و آفتاب پیش رخش سجده بردی، دل آویزی جگر خواری مجلس افروزی جهان سوزی چنانکه این ترانه دروصف او درست آید: