آمیزگار

معنی کلمه آمیزگار در لغت نامه دهخدا

( آمیزگار ) آمیزگار. ( ص مرکب ) آمیزنده. خواهان معاشرت. بسیار معاشرت کننده با مردمان. خالط. خلط. لابک. مخالط :
وگر خنده رویست و آمیزگار
عفیفش ندانند وپرهیزگار.سعدی.بگویند ازاین حرف گیران هزار
که سعدی نه اهل است و آمیزگار.سعدی.

معنی کلمه آمیزگار در فرهنگ معین

( آمیزگار ) ( اِ. ) معاشر.

معنی کلمه آمیزگار در فرهنگ عمید

( آمیزگار ) آمیزنده، معاشرت کننده، کسی که بسیار با مردم آمیزش و همنشینی کند.

معنی کلمه آمیزگار در فرهنگ فارسی

( آمیزگار ) ( صفت ) آمیزنده آنکه بسیار معاشرت کند .

معنی کلمه آمیزگار در ویکی واژه

(قدیم): هم‌صحبت، هم‌سخن، معاشر.
مصاحب و یار دوست داشتنی. دولت جان‌پرور است صحبت آمیزگار/ خلوت بی‌مدعی سفرهْ بی‌انتطار. «سعدی»

جملاتی از کاربرد کلمه آمیزگار

مزاج صبازان سبب روح بخش است که کردست با خلقت آمیزگاری
۶۱. در چشم غریبان روا باشد پادشاه را مهیب نشستن و هیبت نمودن اما در خلوت خاصان گشاده‌روی اولی‌تر و خوش‌طبع و آمیزگار.
دولت جان پرورست صحبت آمیزگار خلوت بی مدعی سفره بی انتظار
آمیزگارتر به هم از شیر با شکر پیوند جویتر به هم از نقل با شراب
قید او سازوار با اطلاق زهرش آمیزگار با تریاق
بگویند از این حرف‌گیران هزار که سعدی نه اهل است و آمیزگار
وگر خنده روی است و آمیزگار عفیفش ندانند و پرهیزگار
نگه‌دار از آمیزگار بدش که بدبخت و بی ره کند چون خودش
زن خوش منش دل نشان تر که خوب که آمیزگاری بپوشد عیوب