جملاتی از کاربرد کلمه آفتاب گرفته
بر آستان درش سر نهاده پندارم که آفتاب گرفته ست در کنار سرم
رسید از سفر آن ماه و چهره تاب گرفته چو برگ لاله رخش رنگ آفتاب گرفته
کواکب از سپرت آنچنان همی تابد کز آفتاب گرفته ستارگان روشن
ز آفتاب گرفتهست خشم گازر نیز زهی حماقت و ادبیر و جهل و گر کینی
طره ی زلف تو گرد ماه جمالت هم چو ذنب پیش آفتاب گرفته
سنبل پر تاب زیر سایه زلفت بر زده و طرف آفتاب گرفته